سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان

سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان

مهارتی که هر نتورکری باید بداند

             مهارتی که هر نتورکری باید بداند

 

دعوت کردن

 

مصاحبۀ    John Milton Fogg          با    Tim Sales

تیم سلز یه فرمول سه بخشی رو آموزش میده: دعوت ، معرفی و تعلیم. از این سه بخش، دعوت کردن حساسترین قسمت است. شما می تونید کار معرفی و تعلیم رو به ابزارها یا افراد دیگه بسپارید اما در مورد دعوت کردن چی؟ این دیگه کار شماست. چیزی که مجبورید در اون مهارت پیدا کنید.

چه چیزی این صلاحیت رو به تیم سلز میده که به ما آموزش بده؟ چون اون یه درآمد 7 رقمی داره و از اون آدمایی است که تو متن کار بوده و واقعاً خودش تک تک این کاها رو کرده، نه یک بار بلکه بارها و بارها و در موقعیتهای مختلف. بهمین خاطر الان بعنوان یه سخنران، تعلیم دهنده و نویسنده بین المللی، شناخته شده است.

تیم دو چیز داره که من واقعاً تحسین می کنم. اولیش تعهدش به دیگران و انجام دادن هر کاری است که لازمه تا اونا یاد بگیرند که چطور این بیزینس رو درست انجام بدن. و دومیش

تیم از اون آدمایی نیست که دری وری بگه، اون هر راهکاری رو در اختیار افرادش نمی ذاره مگر اینکه خودش بارها و بارها و بارها انجامش داده باشه و اثبات کرده باشه که حتماً جواب می ده.

تیم یه ارتشی سابق و یکی از بروبچه های جوخۀ بمب زیردریایی بوده، پس بدونید کارهایی که می کنه هردمبیل و نامطمئن نیستن. با وجود این سابقه، شنیده ام که تو یکی از تماسهای ناآشنای زنده ای۵ که داشته با چنان شخصیتی صحبت کرده که منو واقعاً تحت تاثیر قرار داد. ازش خواستم که درباره اون تماس، صحبتی داشته باشیم چون نشون میده که راهکارش چقدر قدرتمند و در عین حال صمیمانه و انسانیه.

JMF: تیم، میتونی توضیح بدی که این فرمول سه بخشی چه جوری بوجود اومد؟

TIM: صرفاً از تجربه بدست اومد. این چیزی بود که من مجبور بودم انجامش بدم تا بیزینس رو برای خودم ساده کنم.

وقتی برای اولین بار وارد این بیزینس میشی از این همه اطلاعاتی که وجود داره وحشت میکنی و اینکه چه جوری می تونی بفهمی چکار باید بکنی. اولین کاری که کردم این بود که در جلسات معارفه و آموزش شرکت کنم. در جلسات آموزش، اونا چیزهایی در مورد محصول، طرح درآمدزایی، کارهایی که باید انجام بدی، کارهایی که هرگز نباید انجام بدی و ... ارائه می کردن. همه این اطلاعات جور واجور مثل سیل رو سرم می ریخت. سریعاً فهمیدم که چقدر راحت، تمرکز آدم روی چیزهایی میره که لزوماً در توانایی ساختن بیزینس، تاثیری نداره.

بنابراین این کار رو به سه بخش اساسی تفکیک کردم:

1.  افرادی رو دعوت کن تا بیزینس رو ببینن.

2.  بیزینس رو به اونا معرفی کن.

3.  بعدش به اوناییکه علاقمند هستن نشون بده که چطوری دو گام اول رو انجام دادی.

وقتی به این ساختار ساده رسیدم تونستم برای اولین بار، همۀ توجهم رو به چیز درست معطوف کنم. چیزی که شما هم متوجه شدید اینه که اگه نتونید اول روی دعوت تمرکز کنید به بیراهه میرید.

JMF: خوب، چطوری باید این کار رو کرد؟

TIM: ببین این چیزیه که اغلب اتفاق می افته: فرض کن من تو رو وارد بیزینس کردم و شروع می کنم تا کلی چیز درباره طرح درآمدزایی بهت آموزش بدم. اما طرح درآمدزایی چیزی نیست که تو الان بهش نیاز داشته باشی - مگر اینکه قبلش بتونی کسی رو دعوت کنی!

 

دعوت کردن اولین گام از این فرایند است. مهمترین گام است، و اولین چیزی است که هر کس در این بیزینس باید یاد بگیرد.

این فرمول یه چیز دیگه رو هم نشون میده: شما می تونید در معرفی کردن و تعلیم دادن، افتضاح باشید اما باز هم در این بیزینس موفق باشید. چرا؟ چون اگه بتونید خوب دعوت کنید، اونوقت می تونید اون افرادی رو که دعوت کردید مقابل افراد ارائه دهندۀ خوب یا ابزار معرفی کننده خوب مثل نوارهای ویدئویی، صوتی یا سایتها قرار بدید؛ اما اگه نتونید خوب دعوت کنید اونوقت دورۀ سختی رو تو این بیزینس تجربه می کنید و به هیچ جا نمی رسید.

JMF: خوب، بیا برگردیم به کاری که قبل از دعوت انجام میدی. چه جوری افراد رو پیدا می کنی تا بعدش بتونی دعوتشون کنی؟

TIM: از هر راهی میشه مشتریها۶ (مشتریهای بالقوه) رو پیدا کرد. افرادی که می شناسید، یا اونایی که آشناهاتون بهتون معرفی کردند، از طریق پست مستقیم۷ ، ایمیل، کارت پستال؛ یا مثلاً تبلیغ کردن تو روزنامه، رادیو، یا ادوات صوتی دیگه؛ یا حتی افرادی که در مسافرت باهاشون آشنا میشید یا تو مهمونیها و ....

JMF: آیا خودت یه کدوم از این روشها رو ترجیح میدی؟

TIM: نه. من هیچکدوم رو بر دیگری ترجیح نمیدم. دوست دارم تو همشون کارآمد باشم. اگر یه نفر بیاد تو بیزینس من و مایل نباشه از لیست آشناهاش۸ استفاده کنه، خوب من باید بتونم بهش یاد بدم که چطور با ناآشناها۹ کار کنه - یعنی لازمه که من هر کدوم از این چیزها رو خودم قبلاً انجام داده باشم.

JMF: تیم، راجع به دستورالعمل "برو فقط به آشناهات و دوستات بگو" نظرت چیه؟ همون راهکار "فقط اعتبار۱۰" (یا فقط آشناها) که حدود 50 ساله انجام میدیم.

TIM: این تئوری، خودش کاملاً دقیق و بدون اشتباهه. اما روشی که ما معمولاً از اون طریق، این دستورالعمل رو اجرا می کنیم باعث شده که وجهۀ ما بعنوان یه صنعت، خراب بشه.

کار شبکه ای۱۱ در درستترین شکلش همون کاریه که بیزینسهای معتبر انجام میدن. همون کاری که همه بیزینسها انجام میدادن، همشون، قبل از اواسط قرت نوزدهم (1900-1800)، زمانیکه تبلیغات شروع شد. قبل از اون ما هممون نتورکرهای حرفه ای بودیم. همۀ کاری که می کردیم همین بود.

بعدش در سال 1850 اولین تبلیغات عمومی متولد شد: صنعت توتون، مردی رو به تصویر کشیده بود که یک پرچم آمریکا دورش بود و با لبخندی به لب به یه سیگار، نگاه می کرد. اون اولین تبلیغ واقعی بود، و یک و نیم قرن پس از اون، دیگه تبلیغات بعنوان وسیله ای برای شناسوندن بیزینسها به تودۀ وسیعی از مردم کاملاً جا افتاده.

اما حتی امروز وقتی به اون رده های بالا تو هر بیزینسی توجه می کنی، می بینی اون نوع از کار شبکه ای ماقبل 1850 هنوز اتفاق می افته. مثلاً اگر یه کمپانی بخواد یه کمپانی دیگه رو بخره، هیچوقت برای این کار جایی تبلیغ نمی کنه. کلاً از طریق کار شبکه ای انجامش میده.

اون افراد رده بالا برای ناهار دور هم جمع می شن و یه سری گفتگوهای مقدماتی می کنن: "ببین، تو یه بیزینس داری، منم یه بیزینس دارم، ببینیم اگه اینارو بریزیم رو همدیگه چی میشه؟...." این یه کار شبکه ای حرفه ای است در بهترین شکلش.

کار شبکه ای ناب اینجوریه: تماس با افرادی که میشناسی و ارائۀ یه پیشنهاد. چیزی که من یاد میدم اینه که برگردیم به اون نوع از بیزینس. پس خوب، یه لیست 200 (یا 2000) نفری از اونایی که می شناسید بنویسید - اما تو این فرایند، رابطتون رو خراب نکنید.

JMF: در مورد تخریب روابط، آیا گرفتاریهای متداولی وجود داره که افراد بهش دچار بشن؟

TIM: بذارید اینجوری روشنش کنم: من چیزی ساختم که بهش می گم فرمول دعوت. گام اول، گرم گرفتن۱۲ با مشتری است: یعنی شما کاری می کنید که اونا باهاتون بی پرده و راحت صحبت کنن. لازمه که این کار انجام بشه: اونا باید با رغبت و بی پرده صحبت کنن تا شما بتونید گام گرم گرفتن رو پشت سر بذارید.

گام بعدی، صلاحیت۱۳ است. باید بفهمید که اون شخص، تو زندگیش، چی نیاز داره چی می خواد و یا چی نمی خواد.

اگر اونا صاحب صلاحیت (یا واجد شرایط) بودند، فقط و فقط در همون زمانه که می تونید دربارۀ پیشنهادی که دارید صحبت کنید.

در فرایند آموزش این فرمول، پی بردم با اینکه من به توزیع کننده های جدیدم، دقیقاً همون متنی رو می دادم که خودم برای انجام این کار ازش استفاده می کردم، اما اونا نمی تونستند همون نتایجی رو بگیرند که من می گرفتم!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد