سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان

سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان

محبت

محبت

 

دخترک بر خلاف همیشه که به هر رهگذری می رسید،

آستین لباس او را می کشید تا یک بسته آدامس به او بفروشد.

این بار رو به روی زنی که روی صندلی پارک نشسته و نوزادش

 را در آغوش گرفته،ایستاده بود و او را نگاه می کرد.

گاه گاهی که زن به نوزاد لبخنند می زد،لب های دخترک نیز

 بی اختیار از هم باز می شد.

مدتی گذشت،دخترک از جعبه بسته ای برداشت و جلو روی

زن گرفت.

زن رو به سمت دیگری کرد:برو بچه،آدامس نمی خوام.

دخترک گفت:بگیر.پولی نیست.

 

 

میوه

 

دخترک روی میوه دست کشید.آن را نزدیک چشمش برد.

بو کرد.

لبخندزد:چه قدر قشنگه.چه قدر ام توپوله.

مکثی کرد و پرسید:مامان اسمش چیه؟

زن به چشم بی فروغ او نگاه کرد.

آب دهان را فرو داد و گفت:توت فرنگی عزیزم.

 

از نوع کاملن واقعی!

 

- مرد دست  روی سر پسرک کشید:تو چی می خوای؟

پسرک کمی فکر کرد.لب ورچید:خوب ،من خیلی چیزا می خوام.

-مثلن

-خوب،یه اتاق با کلیه امکانات.

-تو که الان ام داری.

پسر خندید:منظورم اتاقی بود که به سلیقه ی خودم باشه

.تمام وسایلش با نظر من باشه

-خوب،خوب.دیگه چی؟

- یه قایق تفریحی.

مرد سری تکان داد و در همان حال بالا را نگاه کرد:عالیه.

صدای بگو مگوی زن و مرد از داخل اتاق دیگر به گوش می رسید.

پسر آهی کشید:و البته یه پدر و مادر کاملن واقعی.

بگو مگوی زن بالا گرفت.

.اونا کور شدن.باید دستشون رو گرفت.عصا هم فکر بدی نیست.

سر تکان داد:یه پدر و مادر....واقعی

مکث کرد:این چیزی ی که بیشتر از همه چیز  تو دنیا بهش نیاز دارم.

مرد دست روی سر او کشید:من و مادرت توافق کردیم که تو پیش ما باشی.

پسر به چشم او نگاه کرد:پاپا چی؟

مرد شانه بالا انداخت.

پسر شانه بالا انداخت و لب ورچید.

زن در اتاق را باز کرد:چی شد؟

مرد دست رو سر پسرک کشید . از کنارش بلند شد.به سمت زن رفت.

شانه بالا انداخت.

زن چند اسکناس از کیف در آورد و روی میز گذاشت:خواستی بیایی لازمت می شه.

زن و مرد که رفتند، پول ها را از روی میز برداشت.آن را در جیب چپاند.

از خانه بیرون آمد.یک راست به شکلات فروشی رفت وتمام پول را پاستیل خرید.

 

تنهایی

-تنهام.

-من ام تنهام.

-مثل هم ایم.

-یعنی تو هیچ کس رو نداری؟

-پیرمرد چرخ گاری اش را نشان داد:همه کس و کار من تو این گاریه.

-منظورت عکسای یادگاریه؟سکه قدیمی و در باز کن و...

-پیرمرد خندید:نه.نه.منظورم خاکستری ی که ازشون به جا مونده.

- خاکستر!

-اونا این جا هستن.

-پس چرا می گی تنهام؟

پیرمرد کمی فکر کرد و گفت:شاید به خاطر اینه که خیلی گرسنه ام.

نگاهی به دور و بر کرد:ولی مثل این که تو واقعن تنهایی!

مرد جوان با انگشت اشاره به ستاره ی پر نوری اشاره کرد

رو به پیرمرد کرد:من سیرم.دروغ گفتم تنهام.من یه ستاره دارم.

با انگشت آن را نشان داد.انگار در هوا چیزی قاپید،

دست مشت کرد و آن را نشان پیرمرد داد:الان تو مشت امه.خیلی ساکته.

فقط با من حرف می زنه.

دست تکان داد،آن را نزدیک گوشش برد.انگشت جلو بینی گرفت.

آهسته گفت:الان خوابه.

پیرمرد به ستاره نگاه کرد:چیزی داری بخورم؟

مرد روی نیمکت درازکشید:آره تو کیسه یه ساندویچ هست.

و پشت به او کرد

پیرمرد ساندویچ را برداشت.به آن گاز زد.به ستاره نگاه کرد و به مرد

.ظرف خاکستر را محکم به سینه فشار داد.

 

چشم ها 

پیرزن،نزدیک مرد که رسید،ایستاد.سلام کرذ .

از داخل سبد شاخه گلی برداشت. به طرف او گرفت  

.رد چند سکه به او داد.  لبخند زنان گل را گرفت و بو کرد.

پیرزن کمی خم شد و آهسته گفت:چقدر عشق به شما می آد.

و رفت.

چند دقیقه بعد همسر مرد آمد و کنار اونشست.

مرد،گل را جلو روی اوگرفت:تو زیباترین چشمای دنیارو داری،عزیزم.

زن زیر و بر گل رانگاه کرد.بویید.دستان مرد را محکم در دست گرفت.

مرد نفس راحتی کشید.

 

خیلی دلم می خواست وقتی دارم باهات حرف می زنم،تو چشمام نگاه کنی.

مرد،دست دور کمر زن حلقه کرد.او را به طرف خود کشید.

خیلی دلم می خواست از تو چشمام بفهمی چی می خوام.

مرد شروع کرد به بوسیدن موهای زن.

زن موهایش را کنار زد.مرد گردن او را بوسید.

زن آه کشید.

مرد سرک کشید:چیزی شده؟

زن بازویش را خواراند:نه.کارت رو بکن.

 

می خواستم یه چیزی رو اعتراف کنم.

زن، قلم را توی رنگ آبی زد و روی بوم حرکت داد:بگو.می شنوم.

راستشو بخوای تو چشمای خیلی قشنگی داری.

زن ،نیش خند زد.

مرد بدون این که سر بالا بیاورد ادامه داد:چشمای درشت طوسی رنگ.

و به نقطه ایی در دور دست خیره شد:این چشم ها هر کسی رو به طرف خودش می کشونه.

مگه نه؟

منظورت چیه؟!

منظور بدی نداشتم.فقط بدون که من ام چشمات رو خیلی دوست دارم.خیلی...

زن قلم را کنار بوم گذاشت. دست پاک کرد و از جیب شلوار چند اسکناس در آورد

 و به او داد:کافیه؟

پشت بوم نشست.

رو به مرد کرد که  پول می شمرد:حالا قشنگ تر شدم.نه؟!

مرد پول را در جیب گذاشت و بدون اینکه چیزی بگوید از اتاق بیرون رفت.

زن،قلم مو را برداشت.آن را آغشته به همه ی رنگ ها کرد و

مشغول  رنگ آمیزی بوم شد:عوضی...

 

خواهش می کنم واسه یه بارم که شده تو چشمام نگاه کن،بی انصاف.

مرد، سر پایین انداخته بود.

زن، بغضش ترکید:شد ۷ سال.

مرد بغض فرو داد:تقصیر خودته.

فقط یه لحظه نگاه کن.

اون بار ام همه چیز تو یه لحظه اتفاق افتاد.

ولی این دفعه فرق می کنه.

خوب تو یه لحظه قراره چی رو ببینم؟

تو نگاه کن.

نه فایده نداره.

خواهش می کنم.

باشه، ولی فقط یه لحظه.

زن،ایستاد.خودش را مرتب کرد.

مرد سر بالا آورد:تو؟!

زن،اشک از گوشه ی چشمش جاری شد.سر تکان داد:منو بخشیدی؟

مرد سر پایین انداخت.

زن،دست زیر چانه ی او گذاشت.آن را بالا آورد:نه.دیگه نه.

مرد مستقیم در چشمان زن نگاه کرد:دیر شده.دیر

زن، سر پایین انداخت.

 

تو چشمای من چی بود که تو رو عاشق خودش کرد؟

مرد کمی از قهوه را نوشید.به برجستگی سینه ی زن نگاه کرد.

و به گردن بند الماسی که به دور گردنش بود.

پشت به صندلی زد و گفت:عشق.

زن دست او را در دست گرفت:تو یه مرد کاملی.

مرد دست او را بوسید.آن را به گونه مالید و در همان حال به زنی که روبرویش اشسته بود،

چشمک زد.!

 

 

 

یک و دو

 

ـ چرا اینقدر ساکتی؟

ـ چی بگم؟!

مکثی کرد:چرا این طوری نگاه می کنی؟!

 خودش را بر انداز کرد :نکنه،منظورت؟!

یک،سر تکان داد.

ـ هیچ اتفاق خاصی نیفتاده.

ـولی تو که می گفتی با اون،خیلی چیزا عوض می شه!

دو،به نقطه ایی خیره شد:آره.گفتم.

ـ چیزی ام عوض شد؟!می دونی،که خیلی برام مهّمه.

ـ نه.شاید ام... منظورم، اون یکی !!!

یک،با تعجب پرسید:نه؟!تو داری درباره ی چی حرف می زنی؟!

دو،فریاد زد:دندانه ها!!!!!

 

غریزه

 

مرد به چهره ی زیبای زن نگاه کرد و گفت:دوست دارم.

زن،سر به زیر انداخت:من ام همین طور.

مرد لبخند زد:واقعن؟!

زن همان طور که با دانه های مروارید گردن بند بازی می کرد،

سر بالا آورد.یه چشم او خیره شد و گفت:واقعن!!!

 

  نیم نگاه

 

مرد دست دور کمر زن حلقه کرد.او را به طرف خود کشید.

آهسته در گوش او گفت:دوست دارم.

زن سر از روی شانه ی او برداشت.

چشم در چشم او دوخت:واقعن؟!

مرد چند لخظه ایی به چشم چپ زن که زنا آن را  مسدود کرده بود،

نگاه کرد.و کل چهره ی او را از نظر گذراند.

سری تکان داد:واقعن.

زن دوباره سر روی شانه ی او گذاشت

 

زبان

 

زن روی صندلی پارک کنار مرد نشست.به ساعت نگاه کرد.

مرد نفس راحتی کشید.زن کمی خود را جمع و جور کرد.

سر پایین انداخت.مرد لبخند زد.

زن به او رو کرد:راستش رو بخوای،نمی خواستم بیام.

مکث کرد:ولی جواب یه سوال بد جوری بهم ام ریخته بود.

سکوت کرد.مرد دست به سینه شد.

زن آب دهان را قورت داد:می خواستم بدونم تو ،واقعن منو دوست داری؟

ته مانده ی نفس را بیرون داد.

مرد چشم بست.نفس در سینه جمع کرد.

زن با انگشت شست کف دست دیگرش را فشار میداد.

مرد چشم گشود و نفس را با صدایی شبیه ارررر....بوو اررر...از گلو خارج کرد.

زن نفس راحتی کشید:می دونستم.می خواستم از زبون خودت شنیده باشم.

 

سنگ و شیشه

سنگ از کمان پسرک رها شد.

به سینه ی شیشه خورد.آن را شکست.

کنار خورده های آن نشست.

شیشه که صد پاره شده بود نالید:خدایا شکرت.

سنگ با تعجب گفت:خدایا شکرت!؟

شیشه،شکسته بسته گفت:وقتی که تنها باشی همنشینی

 با سنگ ام موهبتی ست.

 

 

آب و آتش

 

آتش همه چیز را می سوزاند و پیش می رفت.

آب راه او را بست:دیگه اجازه نمی دم ازین جلوتر بری.

آتش آهی کشید:تو فکر می کنی من مقصرم؟

مکثی کرد:یه نگاه به دورو برت بنداز.می فهمی.

آب چند لحظه ایی اطراف را از نظر گذراند.

آتش همچنان می سوزاند.

 

مزاحم که نیستم؟

 

زنگ تلفن چند بار صدا کرد.

زن،بدون این که چشم باز کند، دست دراز کرد.

گوشی را برداشت:مردم آزار

آن را در گوش اش گذاشت:بفرمایید؟

مرد از پشت خط گفت:مزاحم که نیستم؟

زن آهسته چشم باز کرد.به ساعت دیواری که نیمه شب رانشان می داد ـ

خیره شد.

کمی خودش را بالا کشید و گفت:نه،راحت باشید.

 

 

این ام یه جورشه!!

مرد به شماره نگاه کرد.

آن را در گوش گذاشت:دیگه چی شده؟

زن از پشت خط گفت:می خواستم بگم،خیلی دوست دارم.می فهمی؟

مرد،به چهره ی زنی که روبرویش نشسته بود،خیره شد:من ام همین طور.

 

سفید،زرد،همه ی رنگ ها.

 

 

ـ مامان!یه سوال بپرسم؟

زن کتابچه ی سفید را بست. آن را روی میز گذاشت: بپرس عزیزم.

- مامان خدا زرده؟

زن سر جلو برد: چطور؟

- آخه امروز نسرین سر کلاس می گفت خدا زرده.

- خوب تو بهش چی گفتی؟

- خوب،من بهش گفتم خدا زرد نیست. سفیده.

مکثی کرد: مامان،خدا سفیده؟ مگه نه؟

زن،چشم بست و سعی کرد آنچه دخترش پرسیده بود در ذهن مجسم کند. اما،هجوم رنگ های مختلف به او اجازه نداد.

 چشم  باز کرد : نمی دونم دخترم. تو چطور فهمیدی سفیده؟

دخترک چشم روی هم گذاشت.دستانش را در هم قلاب کرد و

لبخند زنان گفت: آخه هر وقت تو سیاهی به خدا فکر می کنم،یه نقطه ی سفید پیدا میشه.

زن به چشمان بی فروغ دخترک نگاه کرد

و

دوباره چشم بر هم نهاد.

 

تاثیر دوره ماهانه خانم ها بر میل جنسی

 

دوره قاعدگی چیست؟

قاعدگی، با تمام آن خون های ترسناک، نتیجه 3 هفته ترشح هورمون برای تولید مثل (یا به طور دقیق تر باردار شدن) می باشد. این تغییر هورمن ها بر روی خانم ها تاثیرات بسیار زیادی می گذارد. و دقیقا همین مورد است که میزان تحریک پذیری آنها را بالا یا پایین می برد. بهترین زمان برقراری رابطه چه موقعی است؟پاسخ سوال از آن شماست! پاسخ کوتاه به این سوال: بهترین زمان در حین تخمک گذاری، زمانی که خانم در بالاترین میزان باروری قرار دارد، می باشد. و اما پاسخ بلند: شامل این مطلب می شود که تخمک گذاری چیست و چگونه می توان زمان آنرا تشخیص داد که در زیر توضیح داده می شود.

 

 تخمک گذاری چیست؟


به فرایند ورود یک تخمک سالم به درون زهدان و در بهترین جای آن را تخمک گذاری مینامند. زمان بروز چنین شرایطی بدن یک خانم علائم بیرونی را به صورت تحریک پذیری بالاتر، نشان می دهد. این تنها زمانی است که در طول یک ماه او توانایی بارداری شدن را دارد و چیزی بیش از 24-12 ساعت بیشتر دوام ندارد. هورمون هایی که در این حال ترشح می شوند، باعث میشوند او بیش از اندازه از هر نظر حساس شود به ویژه حس لامسه و بویایی او را تحت الشعاع قرار می دهند.

 


چرا تخمک گذاری برای شما مفید است؟


هیچ شکی وجود ندارد که چرا گاهی خانم ها یک شبه باردار می شوند. تخمک گذاری زمانی است که بدن می گوید: ".........." ( و " مرا باردار کن") در سایر موارد، بدن نیاز چندانی به این کار نمی بیند، رفتارش کاملا منطقی و قابل پیش بینی است و همه چیز طبق روال عادی پیش می رود. هر چند تمام خانم ها دوره های معینی ندارند، اما برای اکثریت آنها شروع دوره کاملا مشخص است. اگر هنگام تخمک گذاری او باشد، احتمال اینکه به شما بله بگوید خیلی بیشتر می شود. این امر برای شما خوب است. اما لازم است که اشاره ای به بخش باروری هم داشته باشیم: بدن او هر کاری برای باردار شدن را انجام می دهد، بنابراین مراقب باشید! مگر اینکه برای پدر شدن، خودتان را آماده کرده باشید.

 


تخمک گذاری چه زمانی رخ می دهد؟


تشخیص دقیق روز تخمک گذاری به این دلیل که هر فردی دوره مخصوص به خود را دارد قدری دشوار است. برخی خانم ها هر 20 روز یکبار و عده ای دیگر هر 60 روز یکبار قاعده می شوند. اما برای خانم هایی که دوره قاعدگی آنها هر 28 روز یکبار است، زمان تخمک گذاری را می توان 14 تا 16 روز پیش از اولین روز قاعدگی تخمین زد؛ البته نه 14 تا 16 روز بعد از اتمام دوره. شاید تعداد روزهای قبل و بعد از قاعدگی یکسان نباشند به همین دلیل نمی توان گفت دقیقا وسط دوره.

 


زمان تخمک گذاری در سر او چه می گذرد؟


در حین تخمک گذاری است که خانم بیشترین تمایل را به برقراری رابطه جنسی با یک مرد جذاب دارد. "جذاب" همیشه باید به دهان بزی شیرین باشد! ایده آل های کلی خانم ها در این زمان تا حد بسیار زیادی نزول می کند. میل برقراری رابطه جنسی کامل با یک موجود مذکر زنده در بالاترین میزان خود قرار می گیرد. او شدیدا مشتاق است تا با شوهر دوست داشتنی و خوش هیکل خود ارتباط برقرار کند.
زمان تخمک گذاری، خانم ها تمایل پیدا می کنند بیشتر خودشان را نمایش دهند، و رفتار تحریک آمیز از خودشان نشان دهند؛ هر چند این امور بر خلاف طبیعت همیشگیشان باشد. این میل با پوشیدن لباس های شهوت برانگیز تر، کفش های پاشنه بلند، و چهره های مردد خود را نمایان می کند. این زمان خانم با هر موقع دیگری از نظر بیولوژیکی تغییر پیدا می کند زیرا در موقعیت باروری قرار دارد. او شهوت بسیار زیادی در خود احساس می کند، احساس می کند خواستنی است و انرژی او میخواهد به هر طریقی خارج شود. اگر مشکل حادی در این زمان بروز نکند (به عنوان مثال شکست عاطفی یا استرس) به طور قطع خانم فعالانه به دنبال رابطه جنسی می رود. همچنین در تحقیقات ثابت شده که تعداد بسیار زیادی از خیانت هایی که از جانب خانم ها نسبت به آقایون انجام شده در همین زمان اتفاق افتاده است. البته موارد دیگری نظیر تمایل شریک جنسی، و کیفیت رابطه را نیز باید در نظر گرفت.

 


رابطه جنسی در زمان قاعدگی


اغلب خانم ها اظهار می دارند که امیال جنسی در آنها در زمان قاعدگی افزایش پیدا می کند. البته این زمان مناسب نیست و شاید برخی خانم ها تمایلی به برقراری رابطه در این زمان نداشته باشند. به عنوان مثال اگر او از تامپون استفاده کند زمانی که آنرا خارج می کند واژن خشک می شود و زمان زیادی طول می کشد تا مجددا از طریق روان کننده طبیعی (و نه خون) مرطوب گردد. اگر از نوار بهداشتی استفاده کند، ممکن است از بوی بد و ظاهر آن خجالت زده شود. او دوست ندارد شما هیچ یک از این ها را مشاهده کنید و تمام کارها را در تنهایی انجام میدهد که این امر به خودی خود او را از برقراری رابطه جنسی دور می کند.
مشکل دیگر *** در زمان عادت ماهانه، آلودگی آن است. خانم ها اغلب با این مشکل آشنا هستند و تعجبی از خون و کثیفی به جا مانده ندارند، اما ممکن است آقایون احساس تحوع کنند و تمایلی به انجام این کار نداشته باشند. بنابراین تصمیم با خودتان است که قید دارید در طول این دوره چه نوع رابطه ای با هم داشته باشید.

 


چاره *** تمیز به هنگام قاعدگی


یک راه حل مناسب برای پیشگیری از کثیفی و آلودگی استفاده از اسفنج دریایی است. البته استفاده از آن هنوز رایج نشده است اما آنها می توانند به راحتی حداقل برای چند ساعت جلوی خون ریزی را بگیرند. می توانید انها را از داروخانه ها تهیه کنید. البته باید توجه داشته باشید که حتما از انواع دریایی آن باشد، چرا که اسفنج های ساختگی کار مشابه را نمی توانند انجام دهند. نوع دریایی، اسفنجی است که فقط در اقیانوس ها یافت می شود و قیمت آن کمی بالاست.
از داخل اسفنج یک گردی به اندازه یک تخم مرغ بزرگ در آورید، آنرا با آب خیس کنید و سپس فشار دهید تا تمام آبها از آن خارج شود. سپس آنرا به آرامی وارد واژن کنید و درست در همان جایی که تامپون را قرار می دهید، بگذارید. ناپدید شدن آن غیر ممکن است چرا که دهانه داخلی رحم بسیار کوچک بوده و اسفنج از آن رد نمی شود، برای خارج ساختن آن، فرد باید خم شده انگشتش را داخل واژن فرو کرده آنرا پیدا کند و با فشار کوچی در آورد. برای پیدا کردن مهارت قدری تمرین لازم است اما ارزشش را دارد زیرا هیچ گونه لک و آلودگی ایجاد نخواهد شد. شما می توانید این کار را در آستانه شب انجام دهید و زمانی که مشغولیت به پایان رسید، انرا خارج کنید. حتی می توانید آنرا خارج کرده تمیز کنید و مجددا برای دفعات بعدی از آن استفاده نمایید.

 


تاثیرات قرص بر روی شهوت


قرص های ضد بارداری از چند نظر خطرناک هستند، عدم وجود نواسانات هورمونی در خانم ها باعث می شود که خواست های جنسی همواره در یک روند ثابت باقی بمانند. این امر قدری خطرناک است چرا که اگر در حالت کلی میل او کم باشد با مصرف قرص ها همچنان خواست های جنسی اش کمتر می شوند. از سوی دیگر می تواند همواره در بالاترین میزان خود نیز باقی بماند. اما اگر میل جنسی خانم همواره کم باشد قرص صرفا نمی تواند آنرا افزایش دهند.
قرص های کنترل بارداری از تخمک گذاری جلوگیری می کنند، و همانطور که می دانید تخمک گذاری زمانی است که خانم ها در اوج شهوت جنسی به سر می برند. میزان تحریک پذیری جنسی را می توان با استفاده از مصرف هورمون های دیگر جبران کرد (به عنوان مثال پروژسترون) البته این کار همیشه پاسخ لازم را نمی دهد زیرا هیچ گاه هورمون های ساختگی جای هورمون های طبیعی را نمی گیرند.

 


جلوگیری و ***


خانم ها و آقایون همچنان به سختی تلاش می کنند تا شناخت و درک صحیحی از یکدیگر داشته باشند. البته خانم ها با هورمون هایشان همواره معماهایی را برای آقایون به وجود می اورند؛ در زمان نواسانات هورمون ها، خانم ها وسواسی، دمدمی، و افسرده شده و رفتار نا مطلوبی را از خود نشان می دهند. اما حقیقت این است که هر طوری که با او رفتار کنید او هم همان طور واکنش نشان می دهد.
آقایون می توانند برای دست یابی به رابطه جنسی مطلوب تر، مانند یک ساعت، زمان قاعدگی خانم ها را ثبت کنند. از آن به نفع خود استفاده کنند و از *** بهتر و بیشتر نهایت لذت را ببرند و ارتباط دلپذیرتری را با شریک زندگی خود برقرار کنند. اما به هر حال: توانا بود هر که دانا بود!

www.warningtm.org


بیمارستان

 

 

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.