ماهیت کلی شرکت های سرمایه گذاری |
شرکتها سرمایه گذاری در همه جای دنیا وجود دارند. درآمریکای شمالی
حقوق بازنشستگی به صورت مشخص وجود ندارد و کمپانی هایی هم که برای افراد
میخواهند حقوق بازنشستگی در نظر بگیرند برای آنها در همین شرکتهای سرمایه گذاری
پول میگذارند. اسامی این شرکتها کاملا مشخص است و سودی هم که میدهند کاملا مشخص
است. این شرکتها هیچ گونه سود تضمین شده ندارند و سودی که میدهند بسته به بازار دارد که حدودا زیر
10 درصد است و گاهی مثل الان که اوضاع بازار بورس خراب است منفی است و خیلی ها
هم پولشان را از دست داده اند. الان در امریکا همه سرمایه گذارها ضرر میکنند چون
حتی یک بازار بورس هم نیست که شاخص اش به
طور کلی در طی یک ماه بالا برود. اگر کسی در این بازار سرمایه اش را حفظ کند،
برده است. مثلا چندی پیش یک نفر در امریکا توانسته بود ضرر نکند و یک کم (در حد
10 درصد در سال ) سود کرده بود که شبکه های تلویزیونی مثل
CNN و
FoxNews و
حتی Wall Street Journal با او صحبت کرده بودند
و در اخبار بود. سوال اینجاست که چرا این شرکت اینقدر به خودش زحمت میدهد که مشتری جلب کند و بعدش از این 475 درصد سود 396 درصد آنرا به افراد دیگر بدهد در حالی که اگر خودش فقط 100 دلار در روز اول سرمایه گذاری کرده بود که در امریکا پول آنقدر زیادی نیست و آنرا دست نمیزد در پایان سال چهارم 900 میلیون دلار سرمایه داشت! این شرکت ها اصلا به پول کسی نیاز ندارند، بلکه میتوانند از 100 دلار ناقابل که در جیب هر گدای امریکایی پیدا میشود در عرض 2 سال 300 هزار دلار و در عرض 4 سال 900 میلیون دلار سرمایه تولید کنند. پس چرا این همه فرصت را با بقیه تقسیم کنند. چرا اینقدر هزینه و این قدر مشکلات برای خودشان درست کنند. اگر فقط از والدینشان میخواستند که یک پولی برا شروع کار به آنها بدهند بیشتر از 20 هزار تا جور میشد و آنوقت آنرانگه میداشتند و تا یک سال دیگرمیلیاردها پول داشت. این شرکتها میتوانستند با پول بسیار کمی این کار را خودشان شروع
کنند و الان میلیاردر باشند. نمونه این افراد در امریکا زیاد است . مثل
میلیاردری به اسم Warren Buffett و یا
Donald Trump. چرا این پول را از بقیه یک سوال دیگر: وقتی که بانکهای کانادا و امریکا بهره هایی زیر 2 درصد دارند، چرا مردم آن کشور ها در این بیزنس های خوب که در کشور خودشان هم دفتر دارند هیچ پولی نمیگذارند؟ باز هم جواب واضح است. البته نکات دیگری هم قابل توجه هستند. 1- اگر شما به سایت www.alexa.com بروید میبینید که اکثر
بازدید کننده های آن سایتها از ایران هستند. در جواب این مورد بعضی به دروغ
میگویند که اگر زیر 100 هزار کلیک باشد این سایت نشان نمیدهد که دروغ محض است. 3- این سودها کلا در حالت عادی غیر قابل دسترسی هستند و در خیلی از
وبلاگها هم این قضیه اثبات شده است که هیچ جا نمیتواند اینقدر سود تولید کند.
اصلا هیچ کار اقتصادی نیست که بصورت مستمر بتواند به صورت تضمین شده سود بالا
بدهد. سود دهی پولها به صورت بالا و پایین است و روز خوب و بد دارد و اگر متوسط
را 400 درصد همه این سیستم ها با یک تکنیک بسیار ساده عمل میکنند: پول شما را
به صورت ای پوینت به شما میدهند و فقط با ثبت یک نفر دیگر میتوانید آنرا نقد
کنید. به این ترتیب این شرکتها هر قانونی که بگذارند ضرر نمیکنند چون هیچ پولی
به خارج پرداخت نمیکنند. روش اصلی پرداخت پورسانت آنها به صورت پول داخل سایت
است. بعضی از آنها که یک کم جرات دارند گقته اند که شما میتوانید به اسم خودتان
در یکی از بانکهای خارجی حساب باز کنید و آنها به آن واریز میکنند که همانطور که میدانید اکثر کاربران آنها
نمی دانند که در زمینه میتوانند از کجا کمک بگیرند و فقط یک راه میماند و آن
هم ورودی گرفتن است. البته کسانی که این شرکتها را درست کرده اند مسلما آگاهی
داشته اند که در ایران اکثرا" نمیتوانند از روش بانکی استفاده کنند و برای
همین هم این قانون را گذاشته اند، و البته همیشه یکی دو نفری هستند که شهادت
بدهند! که آنها پول را در خارج نقد کرده اند(معمولا پسر خاله شان یا دوست
فامیلیشان ) خب پس مشکلی از این بابت هم نمیماند. پس به همه میگویند که شما
میتوانید پول را در خارج هم نقد کنید ولیکن این یک دروغ بزرگ است و تنها راه نقد
کردن آن این است که یک نفر دیگر ثبت نام شود. پس این شرکتها در هیچ حالتی پولی
به بیرون پرداخت نمیکنند و این مشتری ها هستند که باید به دنبال پولشان بدوند. این حرف که ما که پول در آوریم بیشتر از جاتب افرادی مطرح میشه که در بالای هرم هستند و در هر شرکتی هر فردی میتونه این حرف رو بزنه. فردی را میشناسم که از افرادی بوده که در ابتدای کار انتشارات فکر روز کار را با این شرکت شروع کرده و هم اکنون تعادل بالایی در این شرکت دارد میتونه بگه که این سیستم به من خوب پول میده! ولی مهم اینه که آیا این سیستم به افرادی که تازه وارد شده اند هم خوب پول میدهد؟ افرادی که 4 سال دیگر وارد میشوند چطور؟ شرکتهای هرمی یک نقطه شکست دارند. افرادی که به راحتی میگویند که ما که پول درآورده ایم باید بدانند که پولشان را از افراد دیگر گرفته اند و آن هم به مبلغ زیاد و به امید درآمد. مثلا فردی که وارد شده است 20 میلیون تومان پول داده است و باید 40 میلیون تومان سرمایه بیاورد که پولش را در بیاورد (چون باید ای پوینت هایش را نقد کند). این 40 میلیون تومان هم همین را میخواهد، پس دقیقا هر جا که این عدد آنقدر زیاد شود که افراد نتوانند کسی را بیاورند، پولشان نقد نمیشود و شکایتها شروع میشود و آنوقت است که دیگر کسی به طور حتم وارد نمیشود و همه از هم شکایت میکنند آنجا کسی که مثلا 10 میلیون گذاشته و میخواسته 20 میلیون بدست بیاره به یکی از سه سرنوشت زیر دچار میشه: یا اینکه پولش نقد نشده که باید بره از دست کسانی که پولش رو گرفته اند شکایت کنه. جالب اینجاست که همین آدم که امروز شاکی میشه دیروز میخواسته با اعتقاد 10 نفر رو وارد کنه ولی امروز میاد و اشک تمساح میریزه و میگه که من به خدا نمیدومستم و این یارو گولم زد. دومین راه ایه که پولش پورسانت شده ولیکن به صورت ای پوینت که چند ایرانی مبتکر در وب سایت تقلبی شان به او داده اند و دیگر قابل فروش نیست، و همه پولش را باخته است. حالت سوم این است که نقد کرده باشد یعنی اینکه پول چند نفر دیگر را گرفته است که بایدجواب شکایت آنها را بدهد. رییس جمهور سابق آمریکا از کار بازاریابیشبکه ای تمجید میکند ولیکن همکار اینوست کار ها را آقای برنارد مادوف در آمریکا به خاطر کار مشابهش به 150 سال زندان بدون حق د اد خواست مجددمحکوم میشود. شرکتهای بسیار زیادی در زمینه سرمایه گذاری وجود دارند ولیکن هیچ
کدام از آنها از پول مشتری ها به معرف ها نمیدهند! این کار غیر قانونی است. در
ضمن شرکتهای تحت عنوان Mutual Funds که بعضی از اینها ادعا
میکنند که جزو آنها هستند باید به افراد بابت پولی که سرمایه گذاری میکنند حتما
یک رسید معتبر بدهند و البته این شرکتها شرکتهای بزرگی هستند که در اخبار و یا
در جاهای متفاوت اسم آنها را به کرات شنیده اید و در امریکا و کانادا یا انگلیس
ثبت شده اند. این سیستم علنا هرمی است و فقط در ایران که به دلیل تحریمهای
امریکا هیچ گونه فعالیت بانکهای امریکایی در ایران انجام نمیشود و به همین دلیل
افراد عادی نمیتوانند چک کنند که آنها دروغ میگویند ادامه پیدا میکند.
همانطور که قبلا هم
گفته شد اکثر ترافیک سایتهای آنها از ایران است. کار اینوست مارکتینگ قابلیت گسترش به خارج از کشور را ندارد به دلیل اینکه کار این افراد هرمی و کلاهبرداری است نمیتوانند در هیچ جای دیگر دنیا فعالیت کنند. به این ترتیب نه تنها فعالیتشان محدود به مدت زمان خاصی است چون مسلما پس از مدت کوتاهی سیستم کاریشان متوقف میشود و آنها باید درگیر مشکلات عدیده ناشی از آن شوند، بلکه از نظر جغرافیایی هم به شدت محدود به ایران است. آنها حتی نمیتوانند یک سازمان منسجم را در یک کشور دیگر بوجود بیاورند چون دروغ آنها در همان مرحله اول در می آید. آنها حتی حساب بانکی ندارند و اگر کسی بخواهدبه حساب آنها پول بریزد نمیتواند. چون این کار یک بازه زمانی 2 تا 4 سال خودش را نشان میدهد ( البته
بستگی به نحوه مدیریت هم دارد که اگه سود پلن و ماهیانه را کاهش دهد،سایت بیشتر
عمر می کند را نباید فراموش کرد) اگر هم سود کنید برای مدت کوتاهی است است و شما
سود زیادی نمیکنید چون بعد از به مشکل خوردن سایت چند برابرش را برای تو زندان
نرفتن باید خرج کنید( یکی از دوستانی که بعد از این ماجرا صمیمی شدیم در شرکت تلاش گستر تجارت مشغول به فعالیت بود
بعد از گوش ندادن به حرفام و انجام فعالیت در آن شرکت در حالی که بقول خودش در
اوج بود بعد از گذاشته شدن ضریب برای انتقال و بعد از بسته شدن کراس لاین ها و
ایجاد شاکیان متعدد همه زندگیش را فروخت تا آبرویش حفظ شود ، اما هنوزبعد از
گذشت 2 سال نتوانسته است که جوابگوی اکثر شاکیان باشد
(( آدمی که خوابه را می شود بیدار کرد ولی کسی که خودش را بخواب زده هرگز )) |
مهارتی که هر نتورکری باید بداند |
دعوت کردن
مصاحبۀ John Milton Fogg با Tim Sales تیم سلز یه فرمول سه بخشی رو آموزش میده: دعوت ، معرفی و تعلیم. از این سه بخش، دعوت کردن حساسترین قسمت است. شما می تونید کار معرفی و تعلیم رو به ابزارها یا افراد دیگه بسپارید اما در مورد دعوت کردن چی؟ این دیگه کار شماست. چیزی که مجبورید در اون مهارت پیدا کنید. چه چیزی این صلاحیت رو به تیم سلز میده که به ما آموزش بده؟ چون اون یه درآمد 7 رقمی داره و از اون آدمایی است که تو متن کار بوده و واقعاً خودش تک تک این کاها رو کرده، نه یک بار بلکه بارها و بارها و در موقعیتهای مختلف. بهمین خاطر الان بعنوان یه سخنران، تعلیم دهنده و نویسنده بین المللی، شناخته شده است. تیم دو چیز داره که من واقعاً تحسین می کنم. اولیش تعهدش به دیگران و انجام دادن هر کاری است که لازمه تا اونا یاد بگیرند که چطور این بیزینس رو درست انجام بدن. و دومیش تیم از اون آدمایی نیست که دری وری بگه، اون هر راهکاری رو در اختیار افرادش نمی ذاره مگر اینکه خودش بارها و بارها و بارها انجامش داده باشه و اثبات کرده باشه که حتماً جواب می ده. تیم یه ارتشی سابق و یکی از بروبچه های جوخۀ بمب زیردریایی بوده، پس بدونید کارهایی که می کنه هردمبیل و نامطمئن نیستن. با وجود این سابقه، شنیده ام که تو یکی از تماسهای ناآشنای زنده ای۵ که داشته با چنان شخصیتی صحبت کرده که منو واقعاً تحت تاثیر قرار داد. ازش خواستم که درباره اون تماس، صحبتی داشته باشیم چون نشون میده که راهکارش چقدر قدرتمند و در عین حال صمیمانه و انسانیه. JMF: تیم، میتونی توضیح بدی که این فرمول سه بخشی چه جوری بوجود اومد؟ TIM: صرفاً از تجربه بدست اومد. این چیزی بود که من مجبور بودم انجامش بدم تا بیزینس رو برای خودم ساده کنم.
وقتی برای اولین بار وارد این بیزینس میشی از این همه اطلاعاتی که وجود داره وحشت میکنی و اینکه چه جوری می تونی بفهمی چکار باید بکنی. اولین کاری که کردم این بود که در جلسات معارفه و آموزش شرکت کنم. در جلسات آموزش، اونا چیزهایی در مورد محصول، طرح درآمدزایی، کارهایی که باید انجام بدی، کارهایی که هرگز نباید انجام بدی و ... ارائه می کردن. همه این اطلاعات جور واجور مثل سیل رو سرم می ریخت. سریعاً فهمیدم که چقدر راحت، تمرکز آدم روی چیزهایی میره که لزوماً در توانایی ساختن بیزینس، تاثیری نداره. بنابراین این کار رو به سه بخش اساسی تفکیک کردم: 1. افرادی رو دعوت کن تا بیزینس رو ببینن. 2. بیزینس رو به اونا معرفی کن. 3. بعدش به اوناییکه علاقمند هستن نشون بده که چطوری دو گام اول رو انجام دادی. وقتی به این ساختار ساده رسیدم تونستم برای اولین بار، همۀ توجهم رو به چیز درست معطوف کنم. چیزی که شما هم متوجه شدید اینه که اگه نتونید اول روی دعوت تمرکز کنید به بیراهه میرید. JMF: خوب، چطوری باید این کار رو کرد؟ TIM: ببین این چیزیه که اغلب اتفاق می افته: فرض کن من تو رو وارد بیزینس کردم و شروع می کنم تا کلی چیز درباره طرح درآمدزایی بهت آموزش بدم. اما طرح درآمدزایی چیزی نیست که تو الان بهش نیاز داشته باشی - مگر اینکه قبلش بتونی کسی رو دعوت کنی!
دعوت کردن اولین گام از این فرایند است. مهمترین گام است، و اولین چیزی است که هر کس در این بیزینس باید یاد بگیرد. این فرمول یه چیز دیگه رو هم نشون میده: شما می تونید در معرفی کردن و تعلیم دادن، افتضاح باشید اما باز هم در این بیزینس موفق باشید. چرا؟ چون اگه بتونید خوب دعوت کنید، اونوقت می تونید اون افرادی رو که دعوت کردید مقابل افراد ارائه دهندۀ خوب یا ابزار معرفی کننده خوب مثل نوارهای ویدئویی، صوتی یا سایتها قرار بدید؛ اما اگه نتونید خوب دعوت کنید اونوقت دورۀ سختی رو تو این بیزینس تجربه می کنید و به هیچ جا نمی رسید. JMF: خوب، بیا برگردیم به کاری که قبل از دعوت انجام میدی. چه جوری افراد رو پیدا می کنی تا بعدش بتونی دعوتشون کنی؟ TIM: از هر راهی میشه مشتریها۶ (مشتریهای بالقوه) رو پیدا کرد. افرادی که می شناسید، یا اونایی که آشناهاتون بهتون معرفی کردند، از طریق پست مستقیم۷ ، ایمیل، کارت پستال؛ یا مثلاً تبلیغ کردن تو روزنامه، رادیو، یا ادوات صوتی دیگه؛ یا حتی افرادی که در مسافرت باهاشون آشنا میشید یا تو مهمونیها و .... JMF: آیا خودت یه کدوم از این روشها رو ترجیح میدی؟ TIM: نه. من هیچکدوم رو بر دیگری ترجیح نمیدم. دوست دارم تو همشون کارآمد باشم. اگر یه نفر بیاد تو بیزینس من و مایل نباشه از لیست آشناهاش۸ استفاده کنه، خوب من باید بتونم بهش یاد بدم که چطور با ناآشناها۹ کار کنه - یعنی لازمه که من هر کدوم از این چیزها رو خودم قبلاً انجام داده باشم. JMF: تیم، راجع به دستورالعمل "برو فقط به آشناهات و دوستات بگو" نظرت چیه؟ همون راهکار "فقط اعتبار۱۰" (یا فقط آشناها) که حدود 50 ساله انجام میدیم. TIM: این تئوری، خودش کاملاً دقیق و بدون اشتباهه. اما روشی که ما معمولاً از اون طریق، این دستورالعمل رو اجرا می کنیم باعث شده که وجهۀ ما بعنوان یه صنعت، خراب بشه. کار شبکه ای۱۱ در درستترین شکلش همون کاریه که بیزینسهای معتبر انجام میدن. همون کاری که همه بیزینسها انجام میدادن، همشون، قبل از اواسط قرت نوزدهم (1900-1800)، زمانیکه تبلیغات شروع شد. قبل از اون ما هممون نتورکرهای حرفه ای بودیم. همۀ کاری که می کردیم همین بود. بعدش در سال 1850 اولین تبلیغات عمومی متولد شد: صنعت توتون، مردی رو به تصویر کشیده بود که یک پرچم آمریکا دورش بود و با لبخندی به لب به یه سیگار، نگاه می کرد. اون اولین تبلیغ واقعی بود، و یک و نیم قرن پس از اون، دیگه تبلیغات بعنوان وسیله ای برای شناسوندن بیزینسها به تودۀ وسیعی از مردم کاملاً جا افتاده. اما حتی امروز وقتی به اون رده های بالا تو هر بیزینسی توجه می کنی، می بینی اون نوع از کار شبکه ای ماقبل 1850 هنوز اتفاق می افته. مثلاً اگر یه کمپانی بخواد یه کمپانی دیگه رو بخره، هیچوقت برای این کار جایی تبلیغ نمی کنه. کلاً از طریق کار شبکه ای انجامش میده. اون افراد رده بالا برای ناهار دور هم جمع می شن و یه سری گفتگوهای مقدماتی می کنن: "ببین، تو یه بیزینس داری، منم یه بیزینس دارم، ببینیم اگه اینارو بریزیم رو همدیگه چی میشه؟...." این یه کار شبکه ای حرفه ای است در بهترین شکلش. کار شبکه ای ناب اینجوریه: تماس با افرادی که میشناسی و ارائۀ یه پیشنهاد. چیزی که من یاد میدم اینه که برگردیم به اون نوع از بیزینس. پس خوب، یه لیست 200 (یا 2000) نفری از اونایی که می شناسید بنویسید - اما تو این فرایند، رابطتون رو خراب نکنید. JMF: در مورد تخریب روابط، آیا گرفتاریهای متداولی وجود داره که افراد بهش دچار بشن؟ TIM: بذارید اینجوری روشنش کنم: من چیزی ساختم که بهش می گم فرمول دعوت. گام اول، گرم گرفتن۱۲ با مشتری است: یعنی شما کاری می کنید که اونا باهاتون بی پرده و راحت صحبت کنن. لازمه که این کار انجام بشه: اونا باید با رغبت و بی پرده صحبت کنن تا شما بتونید گام گرم گرفتن رو پشت سر بذارید. گام بعدی، صلاحیت۱۳ است. باید بفهمید که اون شخص، تو زندگیش، چی نیاز داره چی می خواد و یا چی نمی خواد. اگر اونا صاحب صلاحیت (یا واجد شرایط) بودند، فقط و فقط در همون زمانه که می تونید دربارۀ پیشنهادی که دارید صحبت کنید. در فرایند آموزش این فرمول، پی بردم با اینکه من به توزیع کننده های جدیدم، دقیقاً همون متنی رو می دادم که خودم برای انجام این کار ازش استفاده می کردم، اما اونا نمی تونستند همون نتایجی رو بگیرند که من می گرفتم! |
- آموزش بازاریابی شبکه ای - بازاریابی شبکه ای یک بیزینس است نه یک شغل |
اگر من و تو از فرط بیکاری به دامان این کار پناه بیاوریم باز ضربه سختی می خوریم. شاید ترس از بیکاری ما را نگه دارد و یا اینکه اگر پیشنهاد بهتری بشود، خوب باز هم از ترس بیکاری به آن کار پناه می آوریم.
اگر برای پیشبرد کار، به این نتیجه رسیدی که بیشتر هزینه کنی، با زبان بی زبانی سنگ این الگو را بر سینه می زنی. دوستی می گفت:" من تا به حال از این سیستم، نزدیک به 20 میلیون تومان درآمد داشته ام، اما نفهمیدم که چه طور و برای چه خرج شد؟ " اگر فرمانروای من و تو ترس و طمع باشد با هر تلنگری که این احساسات برانگیخته می شوند به آن سو حرکت می کنیم. آن کس که براساس آرزو تصمیم به پذیرفتن این شغل بکند و از ترس نداشتن پورسانت خود را ببازد و مهار خود را نداشته باشد، چون جز این الگو را نمی شناسد ناچار به سراغ کار دیگه ای می رود (اصلا تو بگو یک نتورک دیگر) و یا اینکه این کار را تحمل می کند و رنج می برد و روان خسته و رنجورش با هر صدمه ای که ناشی از احساسات درونی اوست، رنجورتر می شود. اگر در دامان احساسات خودمان به بالاترین درآمد هم برسیم. همچنان برده دام کارکردن و پول درآوردن هستیم. برده ای با دستمزد بالا. این به آن معنی است که ممکن است افرادی با همین الگو به درآمد بالایی هم برسند. همچنان که شاهد مثال داریم. و اینکه شاید رسیدن به سقف درآمدی و به دست آوردن پول مهم باشد اما مهم تر از آن داشتن درآمدی همیشگی است. غیر از این است؟ بیایید اندکی بیاندیشیم. بازاریابی شبکه ای یک بیزینس است نه یک شغل. یک بیزینس که همه چیزش به تو ربط پیدا می کند. تو آمده ای که خودت، زندگی ات و تواناییهایت را محک بزنی. شاید مثل آن دوست جلسه share اهداف بر این عقیده باشی که به دنبال پول آمده ای. چرا که مثل هر کس دیگر دوست داری به آرزوهایت برسی. اما اندکی صبر کن. اگر من پیشنهاد پولی همسنگ درآمد network داشته باشم آیا باز به فعالیت خود ادامه می دهی؟ مگر تو نمی خواستی فقط پولی فراهم کنی تا آرزوهایت را تحقق بخشی. خوب این هم پول. اصلا network چه صنمی است که به آن چسبیده ای؟ پس بیا به دنبال من! من هویج بزرگتری برایت سراغ دارم. گمان من چیز دیگری است. داستان به دنبال پول رفتن، گشتن و همچنین برای پول کار کردن همچون داستان آن بچه گربه است که به دور خود می چرخید. چرا؟ چون به او گفته بودند خوشبختی در انتهای دم گربه است. اما مگر گربه می تواند انتهای دم خود را بگیرد؟ برای پول کارکردن هم به خاطر دست یافتن بر خوشبختی است. یافتن یک شغل هم برای پیدا کردن خوشبختی است. خوب دقت کنید. قصد من رد کردن شغل یا محکوم کردن دارندگان مشاغل نیست. بلکه منظورم این است که اگر شغلی را برای رسیدن به رؤیاها و آرزوهای خود برگزینی راه سختی را رفتی. راهش دریافتن خواسته خود در زندگی و به دنبال آن جفت و جور کردن یک بیزینس است. و بازاریابی شبکه ای یک بیزینس است. بیزینس صبر می خواهد. درنگ می خواهد که لحظه ای بایستی و به خودت بیاندیشی. به اینکه من چرا و به چه دلیلی می خواهم از راه network به آرزوهایم برسم. آرامش می خواهد از آن رو که نظاره گر سازمان خود باشی. که می خواهی چطور به خودت و دیگران یاد بدهی که عمارت خود را بنا کنند. نه برای امروز بلکه برای سالهای سال. حال فکر کن که چقدر گرفتاری پیش می آید اگر که من و تو بیاییم در یک بیزینس همچون یک شاغل که در انتظار دستمزد ماهیانه و اضافه آن است، رفتار کنیم. یکی از اهداف زیرمجموعه هایم این بود: می خواهم با مردی که دوست دارم ازدواج کنم؟ 8 ماه فعالیت کرد. به تعادل 120 رسید. با مردی که دوست داشت ازدواج کرد. اما فعالیت در سازمان خود را رها کرد و به کار سابق خود که از آن نفرت داشت بازگشت. اینها شرط ازدواج او بود. البته مرد دلخواه او درآمد ماهیانه خوبی داشت و قول داده بود هرچه بخواهد به او می دهد. نکته جالب اینجاست که او به راحتی این پیشنهاد را قبول کرد. سؤال: آیا او به کار خود علاقه داشت؟ آیا برای پول بیشتر آمده بود؟.....یک پیشنهاد اضافه دستمزد همراه با تضمین. در سیستم های جدید که مجوز بازاریابی شبکه ای گرفته اند ، خیلی از عزیزان از دریافت پورسانت کم گله می کنند و سیستم خودشان را با سیستم های هرمی مانند کوئست مقایسه می کنند ، سخن من با شما هم است ، شما با ساختن می توانید به تمام آرزو های خود دست یابید که این به انتخاب شمابر می گرده که برای فعالیت در زمینه بازاریابی شبکه ای چه معیار هایی دارید . آگاه باشید که انتخاب شایسته شما ، مسیر رسیدن به آرزوهایتان را هموار می سازد . 1. - مدیریت 2. - محصول 3. - پلن 4. - ابزار آموزشی اینان عنوان های معیار های انتخاب یه شرکت خوب است.
و در پایان جمله ای از جان میلتون فاگ نویسنده کتاب بهترین نتورکر دنیا را ضمیمه این مقال می کنم. امیدوارم به فایده بیافتد. " بازاریابی شبکه ای یک وسیله است که از طریق آن می خواهی از جایی به جای دیگر بروی. اما خواهش می کنم لذت بین راه را فراموش نکنید. گاهی اوقات باید پیاده شوید و از دیدن و شنیدن و لمس کردن لذت ببرید. "
|