سرشت زندگی

سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان
سرشت زندگی

سرشت زندگی

این وبلاگ در مورد تمام مسائل به نحوی اطلاع رسانی می کند با کمک شما دوستان و نظراتتان

(( شیوه برقراری ارتباط با دیگران ))

 (( شیوه برقراری ارتباط با دیگران )) 

 بهترین روش برقراری ارتباط با دیگران مبتنی بر پرسش کردن است . در این شیوه ارتباط گیری سؤالاتی که با حالت استفهام شروع می شوند مانند چرا، چگونه و چطور تکنیک هائی هستند برای ایجاد ارتباط با سایر اشخاص . اما آیا طرح هر پرسش می تواند زمینه ارتباط دو جانبه ای را که مورد انتظار است فراهم نماید؟ برای نمونه جهت ایجاد ارتباط با یک بیمار کدام سؤال بهتر است ؟ چرا گوشه گیر شده ای ؟ و یا چطور می توانی با سایرین بیشتر معاشرت نمائی ؟ بدون شک ، پرسش دوم مناسب تر به نظرمی رسد زیرانه تنها ادامه ارتباط را میسر می سازد، بلکه برخلاف پرسش اول که پاسخ آن آری یا نه است به قطع ارتباط نمی انجامد. پس برای ایجاد ارتباط با سایر اشخاص باید در زمینه هائی که خوشایند آنان است سؤال نمود. بدین ترتیب ارتباط شما با شخص موردنظر به راحتی برقرار خواهد شد. بنابراین برای ارتباط پایدار نباید انتخاب پرسش مناسب را فراموش کرد. گام بعدی در برقراری ارتباط دوجانبه گوش دادن به صحبت های مخاطب است . وقتی سؤال می کنید به جواب آن گوش فرا دهید به گونه ای که گوینده مطمئن باشد آنچه می گوید شما به عنوان شنونده ای خوب آنرا دریافت می کنید. پس می توان نتیجه گرفت زمانی که سؤال می کنید ولی شنونده ای خوب نیستید و دنبال مطلبی دیگر در ذهن خود می گردید و یا چشم و گوش را به سایر جهات می سپارید، گوینده به تدریج از گفتن بازمی ماند. از این رو، لازمه ایجاد ارتباط مناسب دو جانبه خوب گوش دادن یا (شنونده خوب بودن ) است . گام سوم در جهت ایجاد ارتباط دو جانبه ، داشتن روابط انسانی و ابراز عواطف انسانی است ، همه انسانها بدون استثناء از عواطف و محبت انسانی لذت می برند، اهمیت به خواستهای معقول انسانها گامی است اصولی در برقراری و تداوم ارتباطات . در نتیجه بی اعتنایی به احساسات و عواطف و نیازهای انسانی و عدم توجه به فضائل انسانی ، گوینده را در ایجاد ارتباط با شکست مواجه خواهد ساخت . لذا ضروری است که با هر شخصی با توجه به سن ، جنس ، شغل و تحصیلات وی ارتباط خاص ایجاد نمود، به عنوان مثال ایجاد ارتباط با یک پزشک با مشکلات خاص حرفه خود با یک بازرگان با معضلات و خواسته های مختص به خود، تفاوت دارد. از این رو، توجه به مشکلات مخاطب و ایجاد روابط انسانی با وی ، شما را در ایجاد ارتباط دو جانبه خوب و پایدار یاری می نماید. گام چهارم در برقراری ارتباطی مؤثر، قرارگرفتن در موج رفتار و گفتار شنونده است . برخی از افراد هنگام صحبت طرف مقابل ، در افکار خود فرو می روند و به جای اینکه شنونده ای خوب برای گوینده باشند و به اظهارات و علایق و مشکلات گوینده توجه نمایند و در فرصت مناسب عنان صحبت را بر سر مسائل مورد علاقه و مهم گوینده برای رسیدن به مقاصد مورد نظر پیش ببرند دنبال مطلبی در ذهن خود می گردند تا به صورت کلیشه ای و قالبی برای طرف مقابل مطرح نمایند. پنجمین گام برای ایجاد ارتباط دو جانبه و تداوم آن داشتن زبان مشترک با اوست . بدیهی است بدون ابزار ارتباطی قابل فهم و درک ، طرفین مذاکره خیلی زود از تداوم ارتباط باز می مانند و از روال بحث منحرف می شوند. بنابراین در هر موقعیتی داشتن ابزار ارتباطی یکسان اجتناب ناپذیر است . به عنوان مثال در مصاحبه شخصی که به فارسی تکلم می کند با فردی انگلیسی زبان ، رسیدن به هدف خاص در شرایطی موفقیت آمیز است که یکی از طرفین با زبان طرف مقابل آشنائی کامل داشته باشد. بنابراین نظر به کاربرد زبان به عنوان یک وسیله ارتباطی ، نباید فراموش کرد که حتی با وجود زبانی مشترک با مخاطب ، برای ایجاد ارتباط عمیق با وی می یابد شیوه صحبت کردن با فرهنگ و جایگاه اجتماعی مخاطب متناسب باشد تا امکان ارتباطی راحت برای مخاطب فراهم آید.

 

 

(( روشهای صحیح مطالعه ))

(( روشهای صحیح مطالعه ))

 

بارها شنیده ایم که دانش آموز یا دانشجویی می گوید :

   (( دیگرحال و حوصله خواندن این کتاب را ندارم ))یا ((آنقدرازاین کتاب خسته شده ام که قابل گفتن نیست))ویا ((هرچقدرمیخوانم مثل اینکه کمتر یاد می گیریم))ویا ((10 بار خواندم و تکرار کردم ولی بازهم یاد نگرفتم))به راستی مشکل چیست ؟ آیا برای یادگیری درس واقعا" باید 10 بار کتاب را خواند ؟ آیا باید دروس خود را پشت سرهم مرورکرد؟وآیا بایددهها بار درس راتکرارکردتا یادگرفت ؟ مطمئنا" اگر چنین باشد ، مطالعه کاری سخت و طاقت فرسا است . اما واقعیت چیزی دیگر است . واقعیت آن است که این گروه از فراگیران ، روش صحیح مطالعه را نمی دانند و متاسفانه در مدرسه و دانشگاه هم چیزی راجع به چگونه درس خواندن نمی آموزند . یادگیری و مطالعه ، رابطه ای تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر دارند، تا جایی که می توان این دو را لازم و ملزوم یکدیگر دانست. برای اینکه میزان یادگیری افزایش یابد باید قبل از هرچیز مطالعه ای فعال و پویا داشت .

 

شیوه صحیح مطالعه ،چهار مزیت عمده زیر را به دنبال دارد :

 

1- زمان مطالعه را کاهش میدهد.

2- میزان یادگیری را افزایش میدهد .

3-مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می کند.

4- بخاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می سازد.

 

برای داشتن مطالعه ای فعال و پویا نوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است تابرای مرور مطالب،دوباره کتاب رانخوانده و در زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خود مطالب را مرور کرد .

یادداشت برداری ، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص داشت . چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.

 

شش روش مطالعه :

  

1-خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند

 

بلند ادا کرد و نکات مهم را یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز ، خصوصا" قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا" به خاطر سپرد .

 

2- خط کشیدن زیر نکات مهم : این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا" درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا زیر آن را خط بکشند .

 

3- حاشیه نویسی : این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

 

4- خلاصه نویسی : در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .

 

5- کلید برداری : کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است . در این روش شما بعد از درک مطالب ، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین ،بهترین وپرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن، مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .

 

6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز : این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا" فراگیری مطالب درسی است .در این روش شما مطالب را میخوانید بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بروی طرح شبکه ای مغز می نویسد ( در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص می کنید)تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز ، آنها را خیلی سریع مرور کنید . این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش میدهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش میدهد.

 

 

 

 

 

((بکارگیری شرایط مطالعه یعنی بهره وری بیشتر از مطالعه ))

 

شرایط مطالعه ، مواردی هستند که با دانستن ، بکارگیری و یا فراهم نمودن آنها ، می توان مطالعه ای مفیدتر با بازدهی بالاتر داشت و در واقع این شرایط به شما می آموزند که قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید و با دانستن آنها می توانید با آگاهی بیشتری درس خواندن را آغاز کنید و مطالعه ای فعالتر داشته باشید :

 

1- آغاز درست :برای موفقیت در مطالعه ،باید درست آغازکنید.

2- برنامه ریزی : یکی از عوامل اصلی موفقیت ، داشتن برنامه منظم است .

3- نظم و ترتیب: اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد .

4-حفظ آرامش: آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال میکند.

5- استفاده صحیح از وقت :بنیامین فرانکلین، ((آیا زندگی را دوست دارید؟ پس وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است .))

6- سلامتی و تندرستی: عقل سالم در بدن سالم است .

7- تغذیه مناسب: تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.

8- دوری از مشروبات الکلی : مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می شود .

9 – ورزش : ورزش کلید عمر طولانی است .

10-خواب کافی: خواب فراگیری و حافظه را تقویت می کند.

11 –درک مطلب:آنچه در حافظه بلند مدت باقی می ماند ، یعنی مطالب است .

 

چند توصیه مهم که باید فراگیران علم از آن مطلع باشند.

 

1- حداکثر زمانی که افراد می توانند فکر خود را بروی موضوعی متمرکز کنند بیش از 30 دقیقه نیست ، یعنی باید سعی شود حدود 30 دقیقه بروی یک مطلب تمرکز نمود و یا مطالعه داشت و حدود 10 الی 15 دقیقه استراحت نمود سپس مجددا" با همین روال شروع به مطالعه کرد.

 

2- پیش از مطالعه از صرف غذاهای چرب و سنگین خودداری کنید. و چند ساعت پس از صرف غذا مطالعه نمائید چون پس از صرف غذای سنگین بیشتر جریان خون متوجه دستگاه گوارش میشود تا به هضم و جذب غذا کمک کند و لذا خونرسانی به مغز کاهش می یابد و از قدرت تفکر و تمرکز کاسته میشود . از مصرف الکل و دارو هم خودداری فرمائید همچنین غذاهای آردی مثل نان و قندی قدرت ادراک و تمرکز را کم می کند نوشابه های گازدارهم همینطور هستند.

 

3- ذهن آدمی با هوش است اگر یادداشت بردارید خود را راحت از حفظ و بیاد سپاری مطالب می کند و نیز همزمان نمی توانید هم مطلبی را بنویسید و هم گوش دهید . پس در حین مطالعه لطفا" یادداشت برداری نمائید

 

عوامل استرس زا و راه هایی برای کاهش آن

 

مردم اغلب چنان به استرس عادت کرده اند که از وجود آن در خود بی خبرند. بسیاری از ما به رغم این که عصبی و هیجان زده نمی شویم ، از تأثیرات وعوارض ضعیف کننده و مخّرب استرس در امان نیستیم . حتی در صورتی که احساس یأس و اضطراب نکنیم، استرس می تواند شیوه و طرز رفتار ما را با دیگران تغییر داده ، یا به بدن ما آسیب جدی وارد سازد. عوامل بسیاری سبب بروز استرس می شوند. مثلاً بیماری ، دیر رسیدن به محل کار ، ترافیک و ... اما مهمترین عامل  طرز برخورد ، نوع نگاه و نگرش ما به حوادث و اتفاقاتی است که پیرامون ما می افتد.

ما می توانیم احساسات خود را تغییر دهیم. این کار از طریق تغییر در رفتار یا تغییر در تفکر و طرز فکرمان میسر می شود. به عنوان مثال انجام دادن مقداری از یک کار می تواند ما را از نگرانی درباره ی آن برهاند. ایجاد  یک برداشت و فهم جدید از یک وضعیت خاص ، از هراس و استرس  ناشی از آن می کاهد.

 

- توصیه هایی برای کاهش استرس :

 

1-  یاد بگیرید که برنامه ریزی کنید.

آشفتگی ، بی نظمی و عدم سازمان دهی در کارها و برنامه ها می تواند تولید استرس کرده ، یا نقطه ای برای شروع آن باشد. در دست داشتن برنامه ها و طرح های متعدد که به صورت همزمان پیش می روند اغلب منجر به سردرگمی ، فراموشی و احساس ترس از شکستِ طرح های ناتمام می شود. هر زمان که امکانش باشد طرح ها را یکی بعد از دیگری به انجام برسانید . به این صورت که طرحی را شروع کرده ، روی آ ن کار کنید تا تمام شود.

 

 

2-  محدویت ها و ضعف های خود را بشناسید و آنها را قبول کنید.

بسیاری از ما برای خود اهداف دست نیافتنی ، آرمان گرایانه و غیرمنطقی تعیین می کنیم ، در نتیجه هر قدر هم که کارایی و عملکرد ما بالا باشد یک نوع حس شکست یا عدم کفایت و صلاحیت در خود احساس می کنیم . این نکته ی مهم را نباید فراموش کنیم که ما هرگز نمی توانیم کامل و بی نقص باشیم. پس برای خود اهدافی تعیین کنید که  دست یافتنی و قابل دستیابی باشند.

3-  یاد بگیرید که در زندگی بازی ، تفریح و سرگرمی داشته باشید.

شما هر از چند گاه  نیاز دارید که از فشار زندگی فرار کنید و به تفریح و سرگرمی روی آورید. صرف نظر از سطح توانایی و مهارتتان در بازی ، سرگرمی ها و بازی هایی پیدا کنید که برایتان جذاب و لذت بخش باشند.

4-  شخصی مثبت ، سازنده و مفید باشید.

از انتقاد و عیب جویی دیگران خودداری کنید . یاد بگیرید از چیزهایی که خوشتان می آید و دوستشان دارید و در وجود دیگران هست تعریف و تمجید کنید. سعی کنید به صفات و خصوصیات خوب و پسندیده ی اطرافیانتان توجه نمایید. اطمینان حاصل کنید که برای خود ارزش قائلید و صفات خوب و ویژگی های برتر خود را تحسین می کنید.

5-  یاد بگیرید که گذشت داشته باشید و دیگران و عقاید آنها را تحمل کنید.

تحمل نکردن دیگران و عقاید آنها منجر به یأس ، ناکامی وعصبانیت می شود. تلاش برای فهمیدن این که واقعاً مردم چگونه فکر می کنند و چه احساسی دارند می تواند باعث شود که شما آنها را بیشتر بپذیرید. خودتان را نیز باور داشته باشید و از خطای خود چشم پوشی کنید.

6-  از رقابت ها و چشم و هم چشمی های بیجا و غیر ضروری پرهیز کنید.

موقعیت هایی در زندگی وجود دارد که جنبه ی رقابتی دارد و ما نمی توانیم از آنها اجتناب کنیم . درگیر شدن افراطی ، می تواند ایجاد تنش و اضطراب شدید کند و ما را تبدیل به فردی پرخاشگر کند.

7-  به طور مرتب ورزش کنید.

اگر به جای ورزش و نرمش هایی که انجام آنها برایتان سخت و طاقت فرساست ، ورزشی را انتخاب کنید که واقعاً  از آن لذت می برید ، احتمالاً بیشتر به آن خواهید پرداخت و وقت بیشتری را به آن اختصاص خواهید داد.

8-  یاد بگیرید که روش شما برای استراحت و آرامش ، منظم و عاری از داروهای آرام بخش و مسکن باشد.

مدیتیشنMeditation( مراقبه و تفکر ) ، یوگا یا هر نوع از فنون مربوط به آرامش ذهن را می توان از معلمان و مربیان مختلف و روان پزشکانی که به صورت رسمی تأیید شده اند و مجوز دارند، فرا گرفت.

9-  مشکلات و مسائل خود را  در درون خود نگه ندارید .

یک دوست ، عضوی از هیأت علمی دانشگاه ، یک مشاور یا یک روان پزشک پیدا کنید تا بتوانید آزادانه و به راحتی با او صحبت کنید. بیان احساسات و تنش های درونی خود به یک شخص درد آشنا و دلسوز می تواند به صورت فوق العاده ای مفید باشد.

 

10-    تفکر خود را عوض کنید .

این که از نظر احساسی و هیجانی چگونه حس می کنیم ، بستگی به دیدگاه و فلسفه ما درباره  زندگی دارد . دگرگونی و تغییرعقاید ، یک فرایند مشکل وپرزحمت است . دانش و آگاهی عملی در دنیای پیشرفته برای راهنمایی ما در حیاتمان کمتر وجود دارد . هیچ کس تمام جواب ها را  ندارد، اما بعضی جواب ها در دسترس اند.

- دید کلی :

همه ما توانایی متمرکز شدن را داریم. نوشتن یک داستان ، نواختن پیانو یا مجذوب یک فیلم سینمایی شدن ، همگی به تمرکز نیاز دارند. ولی گاهی اوقات افکار شما پراکنده است و ذهنتان از موضوعی به موضوع دیگر کشیده می‌شود. در چنین مواقعی است که نیاز دارید یاد بگیرید چگونه حافظه خود را تقویت کنید؟ تقویت حافظه عبارت است از یادگیری های منظم ذهنی و مرتب کردن عواملی که یکباره به ذهن ما خطور می‌کنند.

- افزایش فعالیت ها :

اگر یک مطلب را سرسری بخوانید، تمرکز شما به راحتی برهم می‌ریزد. در عوض برای هر قسمت ، سرتان را تکان دهید و به دنبال پرسش بگردید. برای این مرحله باید بگویید "چگونه می‌توانم سطح فعالیتم را در حین مطالعه بالا ببرم؟" سپس مطالعه کنید تا جواب این پرسش را پیدا کنید. این کار ساده را انجام دهید. پرسشهایی که برای هر قسمت طرح می‌کنید مرکزیتی به افکار شما می‌دهند و باعث می‌شوند که روی مطلب مورد مطالعه مسلط شوید. همچنین هنگامی که درس می‌خوانید می‌توانید لیستی از پرسشها را تهیه کنید و برای پیدا کردن جواب پرسشها ، به درس گوش دهید. هر از گاهی ، مکان خود را تغییر دهید. در جایی که خیلی سرد است، ننشینید. جا به جا شدن ، به حرکت خون در بدن کمک می‌کند و باعث می‌شود که اکسیژن بیشتری به مغز شما برسد و شاداب و سرحال باشید.

- روشهای ذهنی دیگر-

- چوب خط زدن برای افکار مزاحم :

 

کارتهای کوچکی درست کنید و آنها را به 3 قسمت مساوی تقسیم کنید. یک قسمت را به صبح ، یک قسمت را به بعد از ظهر و قسمت سوم را به شب اختصاص دهید. هر بار که تمرکزتان به هم ریخت و حواستان پرت شد، یک خط در قسمت مخصوص به آن بکشید. برای هر روز یک کارت برای خود تهیه کنید. وقتی به اندازه کافی ماهر شدید خواهید دید که تعداد خطها روز به روز کاهش می‌یابد و این واقعاً جالب و هیجان انگیز است .

 

 

- زمان استراحت :

استراحت کوتاهی برای خودتان در نظر بگیرید. هنگامی که استراحت می‌کنید، اکسیژن بیشتری به مغزتان می‌رسد. بلند شوید و برای چند دقیقه در اتاق قدم بزنید. وقتی ما برای مدت طولانی می‌نشینیم، خون بدن ما به دلیل نیروی جاذبه ، به طرف پایینترین نقطه بدنمان ، یعنی پاها کشیده می‌شود. ماهیچه‌های ما همانند یک پمپ عمل می‌کنند و هنگامی که ما راه می‌رویم، خون را بطور یکنواخت به سرتاسر بدن ما می‌رسانند. در نتیجه ، اکسیژن بیشتری به مغز می‌رسد و باعث احساس شادابی و نشاط در بدن می‌شود.

- عوض کردن موضوع :

بسیاری از دانش آموزان بوسیله تغییردادن موضوع مطالعه ، به تمرکزشان کمک می‌کنند. شما هم می‌توانید موضوعات متفاوتی را در نظر گرفته و با عوض کردن عنوان درسهایی که باید مطالعه نمایید، آنها را منظم کنید.

- جایزه و پاداش :

هنگامی که کاری را بطور کامل انجام دادید، به خودتان پاداش دهید. کار شما ممکن است خیلی کوچک باشد و یا شاید یک مسئولیت بزرگ ، که شما باید آن را به پایان برسانید. پاداشی که برای خودتان در نظر می‌گیرید، ممکن است قدم زدن در اطراف ساختمان ، یک لیوان آب و یا خواندن یک مطلب جالب و خنده‌دار در روزنامه باشد. برای پروژه‌ های مخصوص ، مانند پروژه پایان ترم یا دوره کردن یک کتاب حجیم ، پاداش و جایزه ویژه‌ای در نظر بگیرید که اگر آنها را انجام دادید برای خودتان مثلاً یک پیتزای مخصوص بخرید، به سینما بروید و یا بعد از ظهر را تلویزیون تماشا کنید. بعضی از جایزه ها می‌توانند خیلی بزرگ باشند. از این جوایز برای تکالیف سخت یا پروژه های طولانی استفاده کنید. وقتی کار بزرگی را انجام دادید، از پاداشهای معمولی استفاده نکنید.

- پرورش ذهن آشفته :

پرورش تمرکز ، یک مهارت است. پرتاب توپ بسکتبال به طرف حلقه ، تایپ کردن و یا مطالعه ، نیاز به مهارت دارند. یادگیری یک مهارت نیز نیاز به تمرین و ممارست دارد. همانطور که وقتی دارویی را مصرف می‌کنید ، در بدن بدون کمک شما عمل می‌کند و با کارهای شما تداخل پیدا نمی‌کند، در مورد یک موضوع هم همین طور است و نباید با ورود افکار دیگر بر هم بریزد. عمل تمرکز ، به تمرین احتیاج دارد. شاید در هنگام شروع تمرینات ، ابتدا تغییرات کمی را حس کنید، ولی پس از 4 تا6 هفته که از پرورش ذهن و یادگیری مهارتها گذشت، متوجه پیشرفتهای قابل توجهی خواهید شد و پس از مدت کوتاهی
درمی‌یابید که چه سالهایی را برای تقویت حافظه و تمرکز ذهن خود هدر داده‌اید.

 

 

سعی کنید از تکنیکهایی که مفید و مؤثر به نظر می‌رسند، استفاده کنید و حداقل به مدت 3 روز آنها را بطور صحیح بکار ببندید. اگر متوجه تغییرات کمی شدید ، پیشنهاد می‌شود تمرینات خود را ادامه دهید، چون در تمرکز ذهن شما مؤثر خواهد بود. همچنین می‌توانید در محیط اطرافتان نیز تغییراتی بدهید که ممکن است برای شما مفید باشند. عمده تکنیهای پرورش ذهن برای کسب تمرکز حواس در زیر آمده است.

- حواست را جمع کن :

این شیوه ممکن است ظاهراً ساده به نظر بیاید، ولی در عین حال بسیار مؤثر است. هنگامی که حواستان پرت می‌شود و ذهنتان سرگردان است، مرتب به خودتان هشدار دهید که "حواست را جمع کن". این روش کم کم سبب می‌شود که توجه شما به موضوع مورد نظرتان جلب شود. برای مثال ، هنگامی که در کلاس هستید و ذهن شما را کنفرانس کلاسی ، تکالیفی که دارید، تاریخ ، ساعت صرف غذا و یا هر چیز دیگری پر کرده ، به خودتان بگویید: "حواست را جمع کن و به کنفرانس توجه کن". به هر حال تا حدی که ممکن است اجازه ندهید تمرکزتان به هم بریزد. و دوباره این هشدار را پیش خودتان تکرار کنید: "حواست را جمع کن".

هنگامی که افکار مزاحم خود را پیدا کردید، کم کم با تکنیک "حواست را جمع کن" به حال بر می‌گردید. اگر یک شخص معمولی باشید، ممکن است این عمل را صدها بار در هفته انجام دهید. ولی طی روزهای آینده مدت زمانی که افکار خاصی در ذهن شما می‌ماند، طولانیتر می‌شود، یا به عبارت دیگر تمرکزتان در مورد موضوعی خاص بالا می‌رود. بنابراین باید صبور باشید تا شاهد پیشرفتهای خود در این زمینه باشید.

- روش عنکبوتی :

این روش نیز یکی دیگر از تکنیکهایی است که پایه و اساس تمرکز است و به شما کمک می‌کند تا تمرکز داشته باشید و از حواس پرتی جلوگیری کنید. اگر تار عنکبوتی را تحریک کنید، تار تکان می‌خورد و عنکبوت نسبت به جنبش تار ، از خود واکنش نشان داده و می‌خواهد علت حرکت را بیابد، ولی وقتی چندین بار این عمل را تکرار کنید، خواهید دید که عنکبوت ، دیگر نسبت به حرکت تار هیچ عکس العملی از خود نشان نمی‌دهد و متوجه می‌شود که حشره‌ای به دام او نیامده است. این
روش را یاد گرفته و ذهن خود را پرورش دهید و در برابر حواس پرتی تسلیم نشوید.

وقتی کسی داخل اتاق می‌شود یا وقتی در با صدای بلند به هم می‌خورد، نباید به خودتان اجازه دهید که حواستان پرت شود. شما باید تمرکزتان را برای هدفی که در ذهن دارید، حفظ کنید. مثلاً در یک کنفرانس کلاسی اجازه دهید که دیگران جلوی شما حرکت کنند و سرفه کنند، بدون اینکه به آنها نگاه کنید فقط بین خودتان و کنفرانس ، تونل ارتباطی ویژه‌ای ایجاد کنید و

 

بگذارید دیگران از این تونل خارج باشند. و یا وقتی که با کسی صحبت می‌کنید، حواستان فقط به او باشد و به صورتش نگاه کنید و از حرفهایی که می‌زند یادداشت بردارید. بگذارید همه چیز از ذهنتان خارج شود و به هیچ چیز جز او توجه نکنید.

- فرصتی برای افکار مزاحم :

در طول روز ، زمان ویژه‌ای را به فکر کردن درباره مسائلی که به ذهن شما خطور می‌کنند و تمرکزتان را به هم می‌زنند اختصاص دهید. به طور مثال ساعت 30/ 4 تا 5 بعد از ظهر زمانی است که شما می‌توانید به این افکار بپردازید. هنگامی که این افکار مزاحم در طول روز به ذهن شما خطور کرد و باعث نگرانی شما شد، به یاد آورید که زمان ویژه‌ای را برای آنها در نظر گرفته‌اید و اجازه دهید که از ذهن شما خارج شوند. کسانی که از این روش استفاده کرده‌اند، توانسته‌اند 35 درصد از افکار مزاحم را در طول 4 هفته در خود کاهش دهند. این تغییر بزرگی است. گامهای اساسی این روش عبارت اند از:

·         زمان ویژه‌ای را هر روز به این افکار اختصاص دهید.

·         وقتی افکار مزاحم وارد ذهن شما شدند، بدانید که زمان خاصی را برای فکر کردن به آنها گذاشته‌اید.

·         با تکنیک "حواست را جمع کن" هم می‌توانید این افکار را از ذهن خارج کنید.

·         به خودتان اطمینان بدهید که در زمان مخصوصی حتماً به این افکار مزاحم که تمرکز شما را بر هم می‌زنند، فکر خواهید کرد.

- عوامل موثر در تمرکز حواس برای مطالعه-

- سطح انرژی خود را تعیین کنید :

چه زمانی از روز ، انرژی شما در سطح بالایی قرار دارد؟ چه زمانی، انرژی شما پایین است؟ مطالعه درسهای دشوار به انرژی زیادی نیاز دارد. امروزه بیشتر دانش آموزان مطالعه درسهای سخت را به زمانی که خیلی خسته‌اند، به تأخیر می‌اندازند. وقتی شما خسته‌اید، تمرکز داشتن بسیار مشکل است و درس خواندن در این مواقع نتیجه معکوس دارد. درسهای مشکل باید زمانی مطالعه شوند که انرژی شما در اوج خود قرار دارد. درسهای آسانتر را می‌توانید بعد از درسهای مشکل قرار دهید.

- نور :

استفاده از نور کافی در هنگام مطالعه یک عامل اصلی به حساب می آید. برای اینکه چشمانتان خسته نشوند از نور مستقیم و همچنین نور خیلی کم استفاده نکنید.

- میز و صندلی :

هنگام مطالعه ، روی یک صندلی معمولی که خیلی راحت نباشد، پشت میز بنشینید. روی تختخواب ، درس نخوانید. تختخواب برای خوابیدن و استراحت کردن است، نه برای درس خواندن!

 

- وضع و حالت بدن :

صاف و درست نشستن به تمرکز شما کمک می‌کند.

- علامت و نشانه :

اصلاً معطل نکنید، همین حالا بلند شوید و برگه‌ای را روی در بچسبانید و روی آن بنویسید: "من به آرامش نیاز دارم، لطفاً اجازه دهید درس بخوانم یا ، لطفاً آرامشم را برهم نزنید. متمرکز شدن کار دشواری است. با رفتنتان به من کمک کنید." بعضی از اشخاص بی ملاحظه ممکن است نسبت به خواهش های شما بی تفاوت باشند. از آنها بخواهید بعداً بیایند. اگر آنها اتاق را ترک نکردند، تمرین کنید که نسبت به آنها بی توجه باشید.

- تلفنها را جواب ندهید :

در هنگام مطالعه نسبت به تلفنها بی تفاوت باشید. بله ، ممکن است شما یک تلفن را از دست بدهید، ولی حفظ تمرکز شما مهمتر است. ممکن است از این به بعد این روش در زندگی شما مفید واقع شود.

- کجا بهتر درس را می‌فهمید :

فکر کنید که کجا تمرکزتان بالاست. اغلب ، درس خواندن در جایی که شما زندگی می‌کنید، دشوار است. بنابراین گوشه‌ای از یک کتابخانه را که آرام است و دری وجود ندارد که مردم مرتب از آن رفت و آمد داشته باشند و نه پنجره‌ای دارد که منظره پشت آن باعث حواس پرتی شود را برای خواندن انتخاب کنید. بعضی از دانش آموزان هم در جایی که زندگی می‌کنند بهتر می‌توانند درس بخوانند. در هر صورت ، مهم خود شمایید.

- شنیدن موسیقی :

اگر هنگام مطالعه نیاز به موسیقی دارید نوعی از آن را انتخاب کنید که ضرب آهنگی نسبتاً یکنواخت داشته باشد. موسیقی های بی قاعده ، به راحتی ذهن را منحرف می‌کنند. اگر از یک موسیقی یکنواخت استفاده کنید صدایی که در محیط اطرافتان پخش می‌شود، حواس پرتی شما را به حداقل می‌رساند. رادیوی شما هم می‌تواند یک منبع خوب و در عین حال ارزان برای صداهای یکنواخت باشد.

- زمانی کافی برای انجام دادن کارها :

ابتدا تخمین بزنید که برای هر درس چند ساعت در هفته نیاز به مطالعه دارید. سپس یک جدول زمانی شامل تمام کارهایی که باید درطول هفته انجام دهید، تهیه کنید. مثل کلاسها ، جلسات ، غذا خوردن ، لباس شستن و غیره. آنگاه یک زمان ویژه برای درس خواندن در جدول قرار دهید. حالا وقتی درسی را مطالعه می‌کنید، نگران درسها و کارهای دیگرتان نیستید. چون می‌دانید
که وقت کافی برای همه آنها دارید.

 

 

جدول زمانی خود را طوری طراحی کنید که قابل تغییر باشد مثلاً بتوانید برای درسی که به وقت بیشتری نیاز دارد و مطالعه آن درس در زمان مخصوص انجام نشده تغییر کوچکی را در جدول زمان بندی ایجاد کنید و به مطالعه خود ادامه دهید. خلاصه این که مهارت تمرکز به شما کمک می‌کند که به خودتان اطمینان داشته باشید، چون توانایی این را دارید که هر آنچه را قبلاً خوب به آن توجه کرده‌اید و روی آن تمرکز داشته‌اید، به یاد آورید

- باورهای مثبت –

- پنج گام به‏سوى یک باور ذهنى مثبت از خود:

1- حذف: هروقت دچار افکار منفى شدید ، بلند بگویید حذف .

2- جایگزینى: سپس باور مثبتى را به عنوان جایگزین آن ‏برگزینید.

3- تأکید: حالا نوبت تقویت باور جدید است، مثلاً آن را روى‏ کارتهایى نوشته و در محل دید قرار دهید.

4- تجسّم: تصویرى خلاق از خود، در حالى که سرشار از باورجدید هستید بسازید و تا شش هفته هر روز این برنامه را اجرا کنید.
5- ممارست : آنقدر ممارست به خرج دهید تا این تغییرات ‏ماندگار شود.

(( 15 روش برای تاثیر گذاری و متقاعد کردن دیگران ))

(( 15 روش برای تاثیر گذاری و متقاعد کردن دیگران ))

 

فکرش را بکنید که نیرویی داشتید که می توانستید هر کسی را که میـخواستید متقاعد به انجام کارهای دلـخواهتان می کردید. غیرممکن به نظر می آید؟ باید بگویم آنقدرها هم که فکـر مـی کنـیـد سخت نیسـت.

افراد زیادی مثل رهبران یا فروشندگان با همین نیرو امـوراتـشان را میگذرانند. مـتدهـایشـان بـسیـار سرراست است.

وقتی قدرت این را ندارید که به دیگران حکم کنید و دستور بدهید ، میتوانید برای انجام این کار از راه های روانشناختی زیرکانه ای استفاده کنید. البته نیاز به یک برنامه ریزی دقیق و کمی سیاست دارید. در این مقاله          می خواهیم راه هایی را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آنها می توانید نظر دیگران را تغییر دهد ، زمینه سازی کنید و برنامه بچینید .

قبل از تعیین مورد ، خیلی مهم است که طبیعت و ذات فرد مقابلتان را بفهمید. این کار دو مزیت دارد:

1- می توانید با آنها همدلی کرده و یک رابطه ی احساسی برقرار کنید.

2- بهتر می توانید استدلالات خود را بیان کنید و به آنها ثابت کنید که نظرات شما درست تر از مالِ آنهاست.
بعد از آن از راه های زیر استفاده کنید.

راه های متقاعد کردن دیگران:

1- اعتماد آنها را جلب کنید . مردم خود به خود در مقابل افرادی که می خواهند نظراتشان را تغییر دهند هشیارانه رفتار می کنند. به همین دلیل است که جلب اعتماد آنها یکی از مهمترین قدم ها میشود. باید به آنها ثابت کنید که فردی بی ریا و صادق هستید و نظرات مفیدی دارید. باید تسلط کامل روی صحبت های خود داشته باشید.

2- نقطه ی مشترک پیدا کنید . افراد زیادی در مورد مسائل و موضوعات مختلف نقطه نظرات مشابهی دارند. به مخاطبین خود نشان دهید که افکار و ایده های شما با مال آنها سازگار است. باید خودتان را جای آنها بگذارید، نگرانی های آنها را بفهمید و نسبت به احساساتشان همدردی نشان دهید.

3- خوب ساختار بندی کنید . هر بحث متقاعد کننده ای، چه یک سخنرانی باشد، چه یک مقاله باید ساختاری روشن داشته باشد. منظور از ساختار مناسب، تکرارها و جا گذاری ها است. وقتی دلایل اینکه چرا مردم باید به شما گوش بدهند را لیست کنید، مهمترین دلایل را برای آخر لیست بگذارید تا در مغز شنوندگانتان باقی بماند. مطالب مهم را چند بار تکرار کنید.

4- هر دو جنبه را به آنها نشان دهید . هر دو جنبه ی مثبت و منفی نظراتتان معرفی کنید. این کاری بسیار معقول است. حقه ای که اینجا باید بزنید این است که روی جنبه های مثبت را بیشتر تاکید کنید. توضیح دهید که چطور جنبه های بد نظراتتان آنقدرها هم بد نیستند و مزیت ها و فواید آنها بر جوانب منفی اش غلبه دارد. هیچوقت در مورد نقاط منفی آن دروغ نگویید چون اگر مخاطبین این مسئله را متوجه شوند که آنها را فریب داده اید از شما خشمگین خواهند شد. و هیچوقت دوباره به شما اعتماد نمی کنند.

5- منافع شخصیشان را به آنها یادآور شوید . وقتی منافع شخصی افراد را از یک ایده به آنها توضیح دهید، شانس بیشتری برای متقاعد کردن آنها دارید. چون آنچه از این نظر گیرِ آنها می آید آن چیزی است که همه به آن فکر می کنند. برای انجام این مسئله ابتدا باید نیازهای مخاطبینتان را دریابید. توجه آنها را با گفتن نیازهایشان جلب کرده و به آنها بگویید که چور می توانید آنها را راضی کنید.

6- به نفس آنها بپردازید . به این کار چاپلوسی و تملق استراتژیک هم می گویند. تحسین کردن کار دیگران--اگر درست انجام شده باشد. چیزهایی را پیدا کنید که مخاطبینتان به آن افتخار می کنند، چه مربوط به استعدادهایشان باشد و چه مشغولیاتشان. وقتی شما افراد را تحسین می کنید، نشان می دهید که توانایی های آنها را شناخته اید. با این کار آنها میل بیشتری به شنیدن حرفهایتان خواهند داشت.

7- از مراجع استفاده کنید . همه افراد متخصص را دوست دارند. اگر کارشناسی چیزی در مورد موضوعی بگوید، حتماً حرف درستی زده است. حرف های خود را با حرف های تخصصین و کارشناسان مربوطه تطبیق دهید.

8- رضایت و موافقت عمومی را کسب کنید . اکثر افراد تحت تاثیر کارهای دیگران هستند. کاری که باید بکنید این است که نشان دهید افراد بسیاری حرفتان را قبول دارند. مثال هایی بزنید که چطور ایده ها و نظراتتان جاهای دیگر کاربرد خوبی داشته است.

9- زمانبندی خوبی داشته باشید . برای خوب زمانبندی کردن نیاز به حس ششم دارید. هیچوقت موقعی که افراد زیر استرس و فشارهای روحی هستند سراغشان نروید. وقتی سراغ آنها بروید که راحت بتوانند به حرفهایتان گوش دهند.

10- منحصر به فرد باشید . این یک قانون است، هر چیزی که تک تر و منحصر به فرد تر است، قیمت بالاتری هم دارد. خودتان و ایده ها و نظراتتان را منحصر به فرد و تک نشان دهید. با این کار شنونده هایتان بیشتر خواهند شد. این کار را می توانید با نشان دادن اینکه اطلاعات و معلومات زیادی در مورد مسئله دارید انجام دهید.

11- بی پروا باشید و اعتماد به نفس داشته باشید . ممکن است همه جا برای انجام هر کاری این توصیه را شنیده باشید. بله، چون واقعاً مسئله ی مهمی است. شما خود باید به عقاید و نظراتتان ایمان داشته باشید تا بتوانید دیگران را هم متقاعد به قبول آنها کنید.

12- جالب و دلچسب باشید . وقتی با یکنواختی صحبت کنید، کم کم شنونده هایتان را از دست خواهید داد. باید با انرژی و جالب صحبت کنید، نشان دهید که خودتان هم از نظراتتان به هیجان آمده اید.

13- معقول باشید . مردم دوست دارند معقول جلوه کنند، پس روی منطقشان کار کنید. منطق در کار بسیار مهم است. سخنرانیتان باید قالبی معقول داشته باشد.

14-  سیاست به خرج دهیدبا شنوندگانتان همان طوری باید رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود. با تُن مناسب صحبت کنید و سر آنها داد نکشید و صدایتان را هرگز بالا نبرید. مهمتر اینکه، کاری نکنید که احساس نادان بودن به آنها دست دهد. به یاد داشته باشید که شما می خواهید با آنها گفتگو کنید نه مشاجره. احترام گذاشتن به مخاطبینتان نباید فراموش شود.

15- فروتن باشیدکسی افراد خودخواه و مغرور را دوست ندارد. حتی اگر بدانید و مطمئن باشید که نظر شما بهترین است ، اگر خودبین و خودخواه باشید دیگر کسی به حرفهایتان گوش نخواهد داد. هیچ وقت هم فکر نکنید که خیلی زود موفق به متقاعد کردن آنها خواهید شد، واقع بین باشید و همیشه این احتمال را بدهید که شکست بخورید پس انداز کنید...  یکی از موفق ترین سیاست مداران، اندرو یانگ، می گوید: ''تاثیر گذاری مثل یک حساب پس انداز است. هرچه کمتر از آن بردارید، سود بیشتری رویش می آید.'' بدانید که قدرت خود را کجا و چطور استفاده کنید. با کمی تمرین خواهید توانست که خیلی خوب تصمیم گیریهای افراد تاثیر گذاشته و آنها را متقاعد کنید.

تذکرات آموزنده :

1- حاظر جواب نباشید و برای پاسخگویی عجله نکنید.

2- بسیاری از حرفها را نشنیده بگیرید.

3- صبرتان را زیاد کنید.

4- هیچگاه عصبانی نشوید.

5- اگر دیگران به شما آسیب رساندند یا اهانت کردند بجای مقابله بمثل بنحوی طرف را شرمنده کنید و بعد هم او را ببخشید.

6- در اجتماع با مردم خندان باشید.

7- در غیاب هیچکس بد گویی نکنید.

8- همیشه امیدوار باشید و به دیگران هم امید بدهید.

9- در حد توان مشکلات دیگران را حل کنید.

10- در هیچ چیز افراط و تفریط نکنید.

11- به عقیده هم احترام بگذارید و عقیده خود را تحمیل نکنید.

12- امین باشید حتی دشمن شما را امین بداند

- تغییر اولین گام برای موفقیت -

عامل اصلی، که از تغییرات در زندگی انسان جلوگیری می کند ترس (ترس از شکست) است. ترس از تغییرات همواره مانع از پیشرفت انسان شده است. حتماً شما این جمله معروف را شنیده اید ''اگر نمی ترسیدی چه میکردی؟'' که اغلب اینگونه به این سئوال پاسخ می دهند «به جلو حرکت می کردم(به سوی موفقیت)، به همین دلیل است که عده اندکی به دلیل اختراع و یا کشف چیزی و یا موفقیت در کاری معروف شده اند. شجاعت، جسارت و پشتکار آنها، باعث شد تا به موفقیت دست یابند نه نامشان و یا موقعیت اجتماعیشان. آنها به موقع تغییرات را پذیرفتند و هرگز از شکست نترسیدند.

روزی با دوستم در مورد پشتکار و موفقیت در کار صحبت می کردیم من از ادیسون گفتم. به او گفتم:«ادیسون دوهزار نوع فلز و آلیاژ را مورد آزمایش قرار داد تا بالاخره موفق شد لامپ را بسازد.» می خواهید بدانید او چه جوابی داد او گفت: «او ادیسون بود ادیسون فقط به یک دلیل موفق شد ''او خود را باور داشت''. برای تغییرات در زندگی ابتدا باید خود را تغییر دهیم:

1- شیوه ی تفکر خود را عوض کنیم .

2- رفتار خود را تغییر دهیم.

3- شیوه زندگی خود را تغییر دهیم.

برخی از عادات و رفتارهای شخصی خود را تغییر دهیم. مثلاً مصرف سیگار و یا الکل خود را ترک کنیم. سر ساعت در محل کار و قرارها حاضر شویم اما چگونه این اعمال را انجام دهیم:

الف- اندیشه و تفکر مثبت داشته باشیم.(با تمرین وتکرار مثبت اندیشی را فرا بگیرید).

ب- مسیر سرنوشت خود را مشخص کنیم. باید بدانیم که با هر اقدامی هر چند کوچک بخشی از زندگی ما ساخته می شود برای رسیدن به موفقیت چهار عنصر لازم است:

1- مشخص بودن سر آغاز مسیر (بدانیم چه می خواهیم)

2- عمل (حرکت، دست به کار شوید)

3- مبارزه با عکس العمل های منفی

4- نتیجه (نتایج کارهای خود را زیر نظر بگیرید)

همواره این سئوالات را از خود بپرسید و به آنها با دقت پاسخ دهید :

1 - می خواهید زندگیتان چگونه باشد؟

2- می خواهید چه آینده ای برایتان رقم بخورد؟

3 - می خواهید مقصدتان کجا باشد؟

پس برای اینکه زندگی مان تغییر کند لازم است بدانیم :

1- باید چه باورهایی داشته باشیم.

2 - چگونه فکرکنیم .

3 - هر روز چه اعمالی انجام دهیم. (برنامه ریزی) زمان طراحی ده سال آینده همین الان است نه ده سال آینده

دوستان بدانید موفقیت ما در گرو دو اصل است:

الف- واقعاً بخواهیم که زندگیمان تغییر کند.

ب- خود را در قبال وظایفی که داریم مسئول بدانیم.

اغلب مردم نمی دانند چه می خواهنداما بدتر از آنها کسانی هستند که می دانند چه می خواهند ولی در جهت رسیدن به آن تلاشی نمی کنند.آنها می نشینند و امیدوارند روزی به آرزوهای خود برسند آن « روزی » همین امروز است همین حالاست.تنها افرادی که شجاعت وجسارت بالایی دارند به موفقیت می رسند. هرگز از شکست نترسید.

افراد موفق اغلب افرادی هستند که شکست می خورند اما از هر شکستی برای خود پله ای برای صعود و رسیدن به موفقیت می سازند

تکاپوی انسان ها برای ''خوب بودن'' در ارتباط مستقیم با تمام اعمالی است که در طول زندگی خود انجام می دهند. به منظور رساندن خوشی و لذت در زندگی به بالاترین میزان ممکن، باید قادر به تشخیص تفاوت های میان ''خوبی های مادی'' و ''خوبی های معنوی'' بشویم.

همه ما دوست داریم از نظر دیگران افراد خوبی به شمار رویم، اما این کار آسانی نیست. تصور کنید یک انسان خوب و یک انسان شرور در پیش روی شما قرار گرفته اند. حال اگر از هر دوی آنها سؤال مشابه '' آیا تصور می کنی انسان خوبی هستی؟'' را بپرسید، فکر می کنید کدامیک از آنها بگوید: ''بله، من انسان خوبی هستم؟'' کسی که واقعاً خوب است و یا فردی که شرور قلمداد می شود؟ بله درست حدس زدید؛ انسان شرور! او به راحتی به خود اجازه می دهد تا حتی مادر خود را مورد ضرب و شتم قرار داده و بازهم خود را درستکار تصور کند. شاید در مقابل یک چنین عمل نکوهیده شما تعجب کرده و با خود بگویید: ''این غیر قابل باور است؛ چطور توانسته یک همچین کاری انجام دهد؟!'' اما او در مقابل با استناد به باورهای منطقی منحصر به فرد خود پاسخ می دهد: ''تو متوجه نیستی، اون از من خواست تا زباله ها را به بیرون ببرم، اگر این کار را انجام می دادم، خدا می داند که بعداً از من چه درخواست های دیگری می کرد، این کار می توانست تا ابد ادامه پیدا کند!'' حال آدم خوبی که آشغال ها را بیرون گذاشته را در نظر بگیرید. اگر به او بگویید که :'' من مشاهده کردم که تو انسان شریفی هستی'' او پاسخ می دهد: ''نه، من اونقدرها هم که تو فکر می کنی خوب نیستم، متوجه نشدی زمانی که در حال حمل زباله به طرف حیاط بودم، به مادرم آسیب رساندم؟'' در مورد چی صحبت می کنی؟ من مراقب تو بودم و دیدم که هیچ کاری انجام ندادی!'' خوب، آره ضربه فیزیکی به او وارد نساختم، اما در حین خارج شدن غر زدم و خواستم تا با این کار، مادرم احساس بدی پیدا کند. من مشغول خواندن یک کتاب جالب بودم و تصور می کردم که اگر غر نزم ممکن است او فردا شب نیز مجدداً این درخواست خود را تکرار کند.''

متوجه تفاوت میان آنها شدید؟ یک انسان بد تصور می کند که همیشه حق با اوست و کارهایی که انجام می دهد صحیح هستند. او اصلاً به خودش زحمت نمی دهد که خوب بودن را تجربه کند به همین دلیل هم هیچ گاه نیازی به تلاش و تقلا در این زمینه احساس نمی کند. فقط تصور می کند که انسان خوبی است. این در حالی است که انسانی که حقیقتاً برای ''خوب'' بودن تلاش می کند، به خوبی می داند که چه امر خطیری را در پیش روی دارد، و همواره برای رسیدن به مدارج بالاتر در این خصوص از هیچ تلاشی مضایقه نمی کند.

اما در این میان باید گفت که گروه سومی نیز وجود دارند: انسان های کاملاً نیکوکار. او با کمال میل زباله ها را از خانه خارج کرده و با روی خوش به مادرش می گوید: ''افتخار من است که بتوانم به تو کمک کنم، تو برای مراقبت و نگهداری از ما خیلی سختی کشیده ای، متشکرم که به من فرصتی دادی تا بتوانم سر سوزنی از محبت هایت را جبران کنم!''دو قلب: ''تمایلات'' و ''شهوات'' تلاش و تکاپو به سمت تعالی، از دو میل ذاتی کاملاً متفاوت در وجود تمام انسان ها سرچشمه می گیرد. هر فرد دو قلب دارد: قلبی که عاشق انجام کارهای نیک است، و قلبی که ترجیح می دهد خود خواهانه عمل کند. شما باید به طور کامل متوجه چالشی که در درونتان مابین این دو قلب در جریان است، باشید. به عنوان مثال: شما می خواهید از وقتتان نهایت استفاده را ببرید، اما در عین حال احساس می کنید که می توانید انجام کارها را به زمان دیگری موکول کنید. شما می خواهید غذاهای سالم بخورید، اما احساس می کنید که نمی توانید از طعم کیک شکلاتی بگذرید.شما می خواهید بر دانش خود بیفزایید، اما احساس می کنید که تماشای تلویزیون لذت بیشتری دارد.

یک دل می گوید درست باش، دل دیگر می گوید خود خواه باش. تمایل'' در مرحله اجرا معنا پیدا می کند، و با حقایق سر و کار دارد. ''شهوت'' به لحظه بستگی دارد، و آینده را در نظر نمی گیرد. به عبارت دیگر نوعی راه فرار جلوی پای شما قرار می دهد.

این درگیری بین روح و جسم شما رخ می دهد. روح فنا ناپذیر شما به دنبال انجام کار است، می خواهد تمام کارها را به خوبی انجام دهد: او عاشق انسان دوستی است، به دنبال عدالت است؛ نوعدوست، حساس، شرافتمند، و مسئولیت پذیر است. روح شما به دنبال شکوفا نمودن استعدادهای بالقوه خود می باشد. در همین اثنا، جسم شما که سرنوشتی جز خاک انتظار آن را نمی کشد، به دنبال رضایت خاطر لحظه ای است. به دنبال راحتی است، از تلاش و کوشش خوشش نمی آید، فقط دوست دارد بخورد، بخوابد، و شهوترانی کند. شما می دانید که امتناع ورزیدن نسبت به بیرون بردن زباله ها، اصلاً درست نیست، قلب شما واقعاً می خواهد که خوب باشد، اما دل دیگرتان (یا همان قلب شهوتران) ترجیح می دهد داخل خانه در جای گرم و نرم خود باقی بماند و به خواندن کتاب مورد علاقه اش ادامه دهد.

حتی همین حالا که در حال خواندن این مقاله هستید، روحتان به علامت رضا سر تکان می دهد و به شما می گوید: ''توجه کن -- این صحبت ها از تو انسان بزرگی درست می کند!'' اما جسمتان دخالت می کند و می گوید: ''این همه سخت کوشی و تمرکز بیش از اندازه خیلی درد آور است. من همانطور که قبلاً بودم همه چیز خوب بود و بر وفق مرادم پیش می رفت!'' در هر مرحله از تصمیم گیری، هر دو دل با هم تصادم پیدا کرده و شما را بر سر دو راهی قرار می دهند.

برای پیروزی در جنگ برای خوب بودن، شما باید مرکز توجه خود را بر روی امیال درونیتان متمرکز کنید. هر روز صبح که از خواب بلند می شوید به خودتان یادآوری کنید که قصد دارید انسان خوبی بشوید و اجازه ندهید وجدانتان از کار بیفتد. این کار را جزئی از دورنمای ذهنی خود قرار دهید تا به وضوح شاهد تغییرات قابل توجه آن در طول روز بشوید. با احتساب به این شیوه تصمیمات عاقلانه تر و مؤثرتری اتخاذ خواهید کرد.
تمیز دادن هر یک از قلب ها از یکدیگرخیلی دشوار است که بتوانیم درک کنیم کدامیک از خواست هایمان جزء نیازهای اساسی است و کدامیک از آنها در گروه تمایلات شهوانی جای می گیرد. از یک نفر بپرسید: '' کدامیک برای تو مهمتر است - پول یا شادکامی؟'' من شادکامی را انتخاب می کنم، فقط به من غذای کافی، مکانی برای زندگی، و قدری لباس بده - - و بعد خواهی دید که با شادی چقدر راحت زندگی خواهم کرد! آخر کدام احمقی حاضر می شود که یک میلیونر بد بخت و تیره روز باشد؟'' باشه یک هفته به من مهلت بده و من قول می دهم که طریقه شاد زیستن را به تو نشان دهم.'' خوب این یک پیشنهاد جالب است. . . شاید روزی درباره آن فکر کنم.'' باشه من یک معامله با تو می کنم: پس از یک ماه اگر موفق شدی خوشحالیت را افزایش دهی، یک پاداش 10 میلیون تومانی هم به تو پرداخت خواهد شد.'' مراقب کسیکه به شما نزدیک می شود، باشید چرا؟ کدامیک برای آقا مهمتر است؟ - خوشحالی یا پول؟ البته که شادابی مهمتر است و این مسئله صرفاً نموداری از خرد روشنفکر و درک روحی شماست. در طرف دیگر جسم شما قرار دارد که تنها به کاغذهای سبز رنگ پول فکر می کند! امیال جسمانی تمرکز ما را بر هم می زنند. مادی گرایی آنقدر شدید می شود که ما به اشتباه تصور می کنیم نیاز اصلیمان همین موارد مادی هستند. اگر نتوانید تلاش کافی برای تشخیص نیازهای ضروری و امیال جسمی داشته باشید، آنوقت به احتمال زیاد اکثر موقعیت های خود را برای رسیدن به هدف از دست خواهید داد و متوجه نخواهید شد که کدام موضوع بر روی زندگی شما تاثر منفی می گذارد.

تکلیف تضاد به وجود آمده را تنها با مطرح کردن دو پرسش معلوم کنید: من چه کاری را باید انجام دهم، و در مقابل، احساس می کنم دلم می خواهد چه کاری انجام دهد؟ کاری که خودتان می خواهید انجام دهید، معمولا کار درست است و کاری که احساس می کنید باید آنرا انجام دهید، راحت ترین کار ممکن است.
صبح ها موقع بیدار شدن از خواب ساعت به صدا در می آید. شما قصد دارید تا از رخت خواب بلند شوید و روز خود را شروع کنید. اما احتمالاً احساس می کنید که بهتر است زنگ ساعت را قطع کنید و چند لحظه ای بیشتر بخوابید. اینجاست که جنگ شروع میشود و بیرون آمدن از رخت خواب تبدیل به یک دوراهی اخلاقی می شود.


برد و باخت شما به این امر بستگی دارد که در زمان تصمیم گیری کدام صدا در وجودتان بلند تر به گوش برسد: صدای نیاز ضروری و یا صدای تمایلات جسمانی. زمانیکه از درگیری آگاهی کامل پیدا کردید و به خاطر سپردید که در حال تقلا هستید، قادر می شوید تا با دقت بیشتری به قلب نیکوکار خود گوش دهید و به طور همزمان توجه خود را از قلب خودخواهتان منحرف کنید.

تفسیر ''خوبی''تعریف صحیح ''خوب'' در نقطه شروع تک تک کارهایی که در زندگی انجام می دهید، نهفته است. شما به تنهایی نمی توانید تعریف خاص خود را از ''خوبی'' داشته باشید. باید از منابع موثق کمک بگیرید و بعد با خود تجزیه تحلیل کنید که کدامیک از آنها قادرند تا به بهترین شیوه، وضعیت زندگی بشر را بر اساس حقایق زندگی تغییر دهند.

مراقب باشید! اگر بر روی تجزیه و تحلیل خود وقت صرف نکرده و به نتیجه مطلوب نرسید، آنوقت با تعریف فرد دیگری از ''خوبی'' مواجه شده و به اشتباه آنرا در زندگی خود به کار می بندید! شما که تمایل ندارید مثلا 20 سال با یک نظریه زندگی کیند و بعد تازه متوجه شوید که گزینه درست را انتخاب نکرده اید.
تا زمانیکه به درستی تعریفی از خوبی نداشته باشید، مجبورید از تعاریف دیگران بهره بگیرید.
شاید در ''نوار غزه'' خوب ، به فردی اطلاق شود که به کمر خود بمب می بندد و آنرا در یکی از بازارهای شلوغ اسرائیلی منفجر می کند.

تعریف رایج خوبی در دنیای غربی نیز به فردی اطلاق می شود که به موفقیت اقتصادی رسیده باشد. مردم به این دلیل که به موفقیت نرسیده اند به تدریج دچار افسردگی می شوند. '' آخه چه اتفاقی افتاده؟ چرا نباید بتوانم در جایی استخدام شوم؟ حتماً آدم ''بدی'' هستم، یک روانپزشک به من معرفی کنید!''این طرز فکر بالاخره روزی شما را از پای در می آورد. کلکسیون آهنگ های شما، فرش هایی که در خانه پهن کرده اید، خودروهای تجملاتی از یک طرف جزء تسهیلات زندگی به شمار می روند و از طرف دیگر تثبیت کننده موقعیت زندگی فرد هستند، همه و همه جزء این مورد می باشند. انسان ها می خواهند به همگان نشان دهند که با معیارهای ''خوب'' بودن جامعه توانسته اند خود را وقف دهند.'' (به طور مؤدبانه به این دلیل این کار را انجام می دهند تا دیگران تصور نکنند که آنها بیگانه هستند!) همیشه این سوال را از خود بپرسید: آیا برداشت من از ''خوبی'' چیزی است که از کانال فست فود هالیوود به مردم القا می شود و یا تعریف آن در ذهن من بر اساس معنای حقیقی، پیام های درونی، و کمک و همکاری به همنوعانم سر چشمه می گیرد؟ اگر نتوانید مرزها را برای خود مشخص کنید، آنوقت سرنوشت شما مانند آدم های معروف و ثروتمندی می شود که در نهایت به مواد مخدر روی آورده و یا دچار افسردگی های شدید می شوند. سرمشق بارزی که می توانید از یک هنرپیشه دنیای هالیوود بگیرید چیست؟ چرا نمی توانند زندگی مشترک خود را حفظ کنند و ساعت های بیشماری را در مطب های روانشناس های مختلف سپری می کنند؟ تفسیر مناسبی از خوبی در کتب آسمانی وجود دارد. در این تفسیرها به وضوح می توان درک کرد که یک انسان خوب باید در مقابل دوستان، خانواده، و به طور کلی جامعه چه رفتاری از خود نشان دهد .بنابراین تعریف های خود را مشخص کنید، و در عین حال مراقب باشید. شاید افراد جامعه بخواهند خود را داخل چاه بیندازند! شما که نباید از آنها پیروی کنند.

روی تعریف خود پافشاری کنیدزمانی که تعریفتان مشخص شد، از آن پس هر کجا که می روید و هر کاری که انجام می دهید، باید حتماً سعی کنید تا تعریف خود را به منسه ظهور بگذارید. شاید دیگران همواره تلاش کنند که دیدگاههای شما را تغییر دهند، به ویژه زمانیکه تعریف شما به نفع آنها نباشد، اما شما نباید از خود تزلزل نشان دهید و می بایست همواره بر روی تفسیر خود ثابت قدم باقی بمانید، حتی اگر دیگران شما را به خاطر عمل کردن بر طبق اعتقاداتتان مسخره کردند. چرا یک نفر ممکن است به بازی قمار تن در دهد؟ به این دلیل که دارای باورهای سستی است و می ترسد که مورد تمسخر دیگران قرار گرفته و سایرین او را ترسو تصور کنند. اما به راستی ترسوی واقعی چه کسی است؟ کسی که نمی تواند با شجاعت تمام در مقابل بد و بیراه ها و طعنه های آنها بایستد! چنین فردی نه تنها در تمام طول زندگی خود مانند یک ترسو زندگی می کند، بلکه دست آخر نیز به عنوان یک ترسو خواهد مرد! طعنه نهایی: شکست آگاهی در برابر حقیقت! اجازه ندهید بر خلاف اعتقادات و باورهایتان عمل کنید.

خوب بودن از خود زندگی مهمتر استتصور کنید که شما یک جراح موفق هستید. شما معروف، و ثروتمند بوده، همسری زیبا و کودکان فوق العاده ای نیز دارید. شما مسئول بخش خود هستید و تا چندی دیگر درجه دکترای خود را از دانشگاه هاروارد انگلیس دریافت می کنید. زندگی زیباست! حال با یکی از دوستان خود در حال سفر کردن به خاور دور می باشید. یک شب زمانیکه دوستتان به سینما رفته، پلیس مخفی به اتاق شما در هتل می آید و گوید: ''دوست شما به عنوان یک جاسوس خطرناک شناسایی شده است، تو موظفی مکان او را به ما اطلاع بدهی، در غیر اینصورت ما تو را می کشیم!'' اوه - وایسا؛ چی کار می کنید؟!''در حقیقت خیانت کردن به دوستتان کار وحشتناکی است. از سوی دیگر خودتان هم اصلاً دوست ندارید بمیرید و هیچ کس هم متوجه نخواهد شد که شما جای دوستتان را لو داده اید. ( پلیس مخفی هم به احتمال زیاد داستان را آگهی نمی کند!) شما میتوانید همچنان یک جراح موفق باقی بمانید، خانواده تان را در کنارتان داشته باشید، مشهور و معروف باقی بمانید و تا زمان فارغ التحصیلی از هاروارد به خانه بازگردید! هیچ کس، هیچ موقع، متوجه نمی شود که شما در حق دوستتان خیانت کرده اید. چه کار می کنید؟ حال اجازه دهید موضوع را طور دیگر جلوه دهیم. اگر پلیس مخفی از شما بخواهد 1000 کودک بی گناه را بکشید، چطور؟ '' 1000 کودک را بکش و بعد آنوقت می توانی به شهر خود نزد خانواده ات بازگردی.'' آیا تصور می کنید که امکان دارد به خود اجازه چنین کاری بدهید نه؛ پس با این حساب شما پیش نیازهای شرارت را ندارید. و حتی اگر زمانی مجبور بشوید که بچه ها را بکشید....هنگامیکه به خانه باز گشتید، یک گلوله در سر خود خالی می کنید.

این سناریو موضوع مهمی که در سرشت هر انسانی وجود دارد را آشکار می سازد: خوب بودن آنقدر ارزش دارد که گاهی حاضریم جان خود را به خاطر آن فدا کنیم. اگرچه این سناریو قدری غیر واقعی به نظر می رسد، اما به هر حال نمایانگر یک اصل حیاتی است: اگر شما حاضرید به خاطر ''خوب بودن'' دست از زندگی خود بشویید، بنابراین هیچ هدفی والاتر از رسیدن به خوبی در زندگی تان وجود نخواهد داشت ، تا به اینجا باید به این نتیجه رسیده باشید که بهتر است بروید و پایه های زندگی خود را بر روی آن استوار نمایید. تمام نیروهای درونیتان را در این راه به کار گیرید .

از دانش خود برای بدست آوردن آگاهی در مورد خوب بودن استفاده کنید. آمادگی دست شستن از تمام امکانات خود را داشته باشید. شاید دیگران شما را احمق فرض کنند، اما اگر کار درست را انجام دهید، پیروزی همواره از آن شما خواهد بود. نباید تصور کنید که با ''خوب'' بودن خود در حق دیگران لطف می کنید، بلکه فقط کاری را انجام میدهید که ''وجدان درونتان'' به شما گوشزد می کند آنرا انجام بده .

هر انسانی دوست دارد بزرگ باشد خواست و تمایل ما به منظور خوب بودن، تنها به منزله جرقه ای برای شروع است. معمولاً اکثر انسان ها تمایل دارند پا را از ''خوب'' بودن فراتر گذاشته و ''بزرگ'' به نظر برسند.

هیچ کس دوست ندارد در حد وسط قرار بگیرد. به عنوان مثال سعی کنید بگویید: ''من می خواهم در حد میانه قرار بگیرم''؛ اصلاً چنین لغاتی به زبانتان نمی آیند و ادا کردنشان نیز دشوار به نظر می رسد. دلیل آن چیزی جز این نیست که نه تنها میخواهیم ''خوب'' باشیم، بلکه دوست داریم ''فوق العاده'' نیز به نظر برسیم.

آیا دوست ندارید شخصی باشید که درمان قطعی سرطان را کشف می کند، و یا تهدیدات جنگ هسته ای را از میان بر می دارد؟ صد در صد! همه ما تمایل داریم تا از شر تمام مشکلات موجود در جهان خلاص شویم و در دنیایی سرشار از صلح و آرامش زندگی کنیم و دوباره جهانی را از نو بنا کنیم.

یک روز یک مبلغ مسیحی رو به شاگردانش کرده و می گوید:  با صداقت پاسخ مرا بدهید ، کدامیک از شما در رازآمیز ترین نقطه وجود خود، احساس می کند که ای کاش خودش مسیحا می بود؟'' در این لحظه تمام شاگردان کلاس دست هایشان را بلند می کنند. اکنون یکی از اسرار نهانی درون وجود غیر مادی انسان ها فاش می شود: روح، اخگر مقدسی که در وجود همه ما جای دارد، تمایل دارد تا به هم نوعان خود در سراسر جهان بپیوندد و به سوی خدای واحد حرکت کند. و حتی باز هم تمایل دارد که از محدودیت ها خارج شود؛ حتی در آخرین سطوح احساسی خود از اینکه مسیح باشد احساس رضایت نمی کند، بلکه تمایل دارد به منظر وجود ابتدایی خود، که همانا چیزی جز باری تعالی نیست ، بپیوندد.

حال چرا ما نباید هدف زندگی خود را صرفاً تلاش برای رسیدن به پروردگار قرار دهیم؟ دلیلش این نیست که گرایش به ایجاد تغییر و تحول در جهان نداریم، بلکه اینطور به نظر می رسد که تلاشی که در این راه انجام می دهیم بیش از اندازه شدید و دشوار است. همه ما توانایی وصف ناپذیری در تغییر و تحول زندگی داریم. هر کس با این ذهنیت باید زندگی کند که ''تمام دنیا برای من خلق شده است.'' این امر بدان معنا نیست که با احتساب به این عبارت می توانید دارایی های دیگران به یغما ببرید، بلکه معنای آن از این قرار است که هر فرد به شخصه مسئول تمام اتفاقاتی است که در جهان به وقوع می پیوندد. باید خود را در قبال تمام مشکلات مسئول بدانید. این کار حقیقتاً امر خطیری بوده و در نگاه اول اندکی دشوار می نماید. اما این واقعاً چیزی است که ما به دنبال آن هستیم، و در راه پیمودن مسیر نه تنها شما تبدیل به یک انسان ''خوب'' می شوید بلکه ''بزرگ'' و ''فوق العاده'' نیز قلمداد خواهید شد. در مورد آن چه کاری می توانم انجام دهم؟امروز از هر جوانی سؤال کنی: احتمال وقوع جنگ جهانی هسته ای در 20 سال آینده چقدر است؟'' محدوده پاسخ هایی که دریافت می کنید از 20% شروع شده و به 90% ختم می شود. چقدر وحشتناک خوب شما در مورد آن چه کاری می خواهید انجام دهید؟ من؟ من چه کاری می توانم انجام دهم؟ رئیس جمهور مسئول تمام امور است! من صرفاً یک انسان تنها هستم! من کسی نیستم که بتوانم کاری انجام دهم؟!''  اعتقاد ادیان بر این اصل استوار است که مردم باید به این نقطه از درک الهی برسند که خداوند پشتیبان آنهاست. همه چیز!خوب، در این قسمت باید یک خبر خوش به شما بدهیم: خداوند پشتیبان شماست. خداوند می فرماید: ''از تو حرکت از من برکت'' اعتقاد اکثر ادیان بر این اساس است که خداوند انسان ها را خلق نکرده مگر اینکه به سعادت برسند، و این یک ماموریت جهانی است. همه باید دست در دست هم دهند و دنیا را از نو مرتب کنند. اگر از زیر مسئولیت های خود شانه خالی کنیم می بایست روزی پاسخگو باشیم.  

هیچ بهانه ای برای تسلیم شدن وجود ندارد. اگر اراده کنید که بزرگ باشید، آنوقت دیری نمی گذرد که بزرگ می شوید. بنابراین همین حالا تصمیم بگیرید و دست به کار شوید؛ میل به بزرگی را همواره در خود بیدار کنید، خواه نا خواه او شما را وارد مسیر می کند.  

در راه درست تلاش کنید ، و بدون شک خداوند به شما در رسیدن به اهدافتان کمک خواهد کرد.